Sonntag, 19. Dezember 2010

بوزقورتگرایی در جنبش آذربایجان جنوبی

آ. ائلیار
بوزقورتگرایی در جنبش آذربایجان جنوبی
توضیح: این نوشته ها برای اولین بار در سایت آذربایجان اونلای
و ایران گلوبال درج شده اند. بحث در پیرامون مقالهء

"بوزقورد و توتم گرائی مدرن درحرکت ملیآذربایجان جنوبی“

نوشته جمعی از استقلال طلبان آذربایجان ، دور میزند.


از اینکه بعضی پاراگرافها در متن ، در پیامهای
مختلف ، تکرار
میشوند پوزش میخواهم. علت این مسئله «رجوع» یا
.تکرار شدن موضوع پیشین و تأکید» بوده است






آ. ائلیار
مقاله دنباله دار ِ«در نقد و شناخت جریان بوزقورد و پانترکیسم در جنبش ملی - دمکراتیک آذربایجان» برای نخستین بار در سایت آذربایجان اونلای به نام «جمعی از استقلال طلبان آذربایجان جنوبی» انتشار یافته است. ماههاست که این مقاله ادامه دارد. من در بخش اول آن در پیامی که زیر مقاله گذاشتم چنین نوشتم:
[«از نویسندگان محترم مقاله که اندیشه هایشان را در پیرامون ” بوز قوردچولوق” بوز قوردگرایی یا گرگ خاکستری گرایی مطرح کرده اند صمیمانه سپاسگزارم.
چرا که میاندیشم راه درست جنبش مردم آذربایجان جنوبی را همین گفتمانهای خردمندانه با به کارگیری متد بیرحمانه نقد و بررسی مسایل ملی و دموکراتیک ، هموار میکنند.
این نوشته با توجه به متن و سرفصلهای بعدیش دلایل زیادی برای نادرستی گرایش بوز قوردچولوق ارائه میدهد. برای اینکه در بحث قواعد منطق یا شیوه درست اندیشی را رعایت کرده باشیم، به عزیزان گرایش گرگ خاکستری، بوزقورد، پیشنهاد میکنم :
در برابر این تز که « بوز قوردچولوق در جنبش آذربایجان جنوبی یک انحراف به شدت خطرناک است»،
آنتی تز خودشان را مبنی بر اینکه « نه! بوز قوردچولوق گرایشی کاملا درست در جنبش است» را بیان کرده و با دلایل عقلانی در اثبات آن بکوشند.
بدین ترتیب خوانندگان میتوانند به جمعبندی یا سنتزی از این دو نظریه دستیافته و تصمیم بگیرند.
من از شفتگان مطالعه نظریه های با « پشتوانهء دلیل و منطق» هستم. امیدوارم دوستان مرا از معرفت سیاسی فلسفی خود در این خصوص بی نصیب نگذارند.
چرا که روش درست اندیشی تفکر اینجانب نظریات « بی پشتوانه ء منطقی» را به ناچار غلط به حساب میاورد.»]
اکنون مقاله مذکور دارد به پایان میرسد ولی متأسفانه هنوز که هنوز است هیچ نوع بحثی در پیرامون این نوشته صورت نگرفته است. آنچه [را که] به عنوان نظریات پراکنده اینجا و آنجا به چشم میخورد متأسفانه نمیتوان بحث نامید. عزیزانی نوشته را به آقای سیروس مددی نسبت میدهند در حالیکه ایشان این انتصاب را به شدت رد میکنند.
این مقاله تز خود را مطرح کرده و دارد تمام میکند ولی همانطور که در بالا اشاره شد هنوز دوستان دیگر در برابر آن، نظریه خود را مطرح نکرده اند. هیچ استدلالی در رد تز مقاله ارائه نداده اند. چرا؟
دوستانی که مسئله بوزقورت را برای جنبش پیش کشیده و تئوریزه کرده اند چرا از تز خود دفاع نمیکنند؟ این نوشته اساس بوزقورتگرایی را از نظر تئوری ویران کرده است، واقعاً عزیزان ما چرا طی مقالاتی آنرا نقد نمیکنند. مگر به گفتمان در جنبش اعتقاد ندارند؟ تولرانس داشتن، عملاً دموکرات بودن، به نظر جمعی باور داشتن، پس کجاست این معیارهای مدرن و پرنسیپهای جنبشهای نوین در میان ما؟
برای عزیزان بوزقورت آذربایجان پیشنهاد میکنم:
1- تاریخچه مختصری از بوزقوردگرایی در آذربایجان جنوبی را بیان کنند.
2- فرق بوزقورتگرایی در آذربایجان را با آنچه در مقاله مطرح شده و همینطور با ترکیه، توضیح بدهند. از نظر تئوری.
3- وضع کنونی و نمود های علنی بوزقورتگرایی در داخل را بیان کرده و با استدلال ثابت کنند که خطری و انحرافی جنبش ما را تهدید نمیکند.
4- با نظریات مستدل فعالان بوزقورت در رد تزهای مقاله خواننده راآشنا نمایند.
5-وآنچه خودشان لازم میدانند مطرح نمایند.
اما، اینکه عزیزانی عنوان میکنند ، میدانستند و گفته بودند که مسئله چنان و چنین بوده و هست ، و یا با مطرح کردن مسایل شخصی شخصیتهای جنبش قضیه را لوث میکنند باید بدانند بااین سخنان هیچ تزی از این مقاله رد نمیشود. قلم برگیرید و نقد کنید و با دلیل و منطق نشان دهید که نظریات طرف مقابل درست نیست. نباید فراموش کرد که عدم ارائه استدلات منطقی، دلیل سستی نظریه طرف مقابل است.
من قبلا در مورد این مقاله چنین نوشته ام:
[«برای حل مشکلات جوامع بشری، به ویژه برای رفع دشواریهای جامعه خودمان « هیچ راه و نسخه حاضر و آماده ای نبوده و نخواهد بود.
راه حلهای «نسبی» را با «هم اندیشی جمعی و مردمی» ، با حک و اصلاح آنها در حین عمل ، و ارتقاء تدریجی آنها از مرحله پایین به مراحل بالاتر و بهتر ، با آزمایش و خطا، به شیوه دموکراتیک با شرکت فعالانه همه مردم ، باید پیدا کنیم.
دوران نسخه های چند متفکر، یک یا چند حزب، یک یا چند رهبر به سر آمده است.
انحصار طلبیها، بهشت ساختنها، یارگیری از این یا آن عامل بیرونی، عظمت طلبیها، حاکم کردن حکم خود به دیگران و نظایر این کجرویها دیگر باید به آشغالدونی تاریخ سپرده شوند. وگرنه باز هم کلاهمان پس معرکه است. باز هم ازچاله در نیامده ته چاهیم .»]
من چه در گذشته و چه اکنون به "گفتمان" باور دارم و میاندیشم حقیقت نسبی آن چیزی نیست که من میگویم، بلکه آن چیزیست که همه ما با آزمایش و خطا پیدا خواهیم کرد.
باآرزوی موفقیت در نگرشهای استدلالی ومنطقی برای عزیزان جنبشمان
توسط آ. ائلیار در تیر ۳۰, ۱۳۸۹
مشخص و کنکرت سخن بگویید
[از نویسندگان محترم مقاله که اندیشه هایشان را در پیرامون ” بوز قوردچولوق” بوز قوردگرایی یا گرگ خاکستری گرایی مطرح کرده اند صمیمانه سپاسگزارم.
چرا که میاندیشم راه درست جنبش مردم آذربایجان جنوبی را همین گفتمانهای خردمندانه با به کارگیری متد بیرحمانه نقد و بررسی مسایل ملی و دموکراتیک ، هموار میکنند.
این نوشته با توجه به متن و سرفصلهای بعدیش دلایل زیادی برای نادرستی گرایش بوز قوردچولوق ارائه میدهد. برای اینکه در بحث قواعد منطق یا شیوه درست اندیشی را رعایت کرده باشیم، به عزیزان گرایش گرگ خاکستری، بوزقود، پیشنهاد میکنم:
در برابر این تز که « بوز قوردچولوق در جنبش آذربایجان جنوبی یک انحراف به شدت خطرناک است»،
آنتی تز خودشان را مبنی بر اینکه « نه! بوز قوردچولوق گرایشی کاملا درست در جنبش است» را بیان کرده و با دلایل عاقلانه در اثبات آن بکوشند.
بدین ترتیب خوانندگان میتوانند به جمعبندی یا سنتزی از این دو نظریه دستیافته و تصمیم بگیرند.
من از شفتگان مطالعه نظریه های با « پشتوانه ء دلیل و منطق» هستم. امیدوارم دوستان مرا از معرفت سیاسی فلسفی خود در این خصوص بی نصیب نگذارند.
چرا که روش درست اندیشی تفکر اینجانب نظریات « بی پشتوانه ء منطقی» را به ناچار غلط به حساب میاورد.]
*
نویسندگان در آغار نوشته قید کرده اند:« “مردم آذربایجان” برای حقوق دمکراتیک و انسانی خود از جمله حق تعیین سرنوشت و استقلال ملی آذربایجان مبارزه میکنند.…»
سئوال: آیا معنای عبارت ” مردم آدربایجان” « همه مردم آذر بایجان» نیست؟ البته که هست. غیر از این معنی نمیدهد.
سئوال : این آمار و دانسته از کجاست؟ حسّی و حدسی و فرضی و خیالی ست؟ اگر پاسخ منفی ست، پس به راستی از روی چه حساب کتابی، و چه واقعیتهایی چنین حکم عامی را صادر میکنید؟
درست عبارت اینست که « در آذربایجان جنوبی جریان یا جریانهایی هستند که چنین و چنان خواسته هایی را مطرح میکنند.» . وجود خود شما یا دیگر دوستانتان سند مفهوم این جمله است. اینکه نویسندگان چنین خواسته هایی رابرای مردم آذربایجان ضروری و مفید میدانند، یا «میاندیسند» که مردم آذربایجان چنین و چنان خواسته هایی دارند، باید از جانب خود، مسایل را مطرح کنند، نه از طرف همه ء مردم آذر بایجان.
نباید کلی گویی کرد. مشخص و کنکرت باید حرف زد. کلی گویی انسان را از دیدگاه واقعگرایی دور میکند و بر او آن میرود که بر تخیلگرایان رفته است.
بر پایه چه نیاز و شرایط مشخصی این پدیده ء بوزقورد چولوق در جنبش توانسته پا بگیرد؟ و جایگزین آن چه چیزی میتواند باشد؟
امید هست که در این بحثها به اینگونه پرسشها پاسخ صحیح داده شود.
پرداختن به نکات دیگرمتن از حوصله این پیام خارج است.
دست نویسندگان مقاله درد نکند.
و بسیار ممنون از تلاش گردانندگان سایت آذزبایجان که با زحمات طاقت فرسا، و بیدریغ شرایط و امکان چنین گفتمانهایی را برای آزادیخواهان فراهم میکنند.
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱, ۱۳۸۹
در چنگال ایده لوژی
ببخشید دست خودم نیست، من باز در جملات آغازین این نوشته گیر کرده ام. نویسندگان مینویسند:« مردم آذربایجان برای حقوق دمکراتیک و انسانی خود از جمله حق تعیین سرنوشت و استقلال ملی آذربایجان مبارزه میکنند تا بتوانند در کشور مستقل خود تمامی تبعیضات طبقاتی، جنسی، ملی و مذهبی را ریشه کن کرده تا در جامعه ای سرشا ر از رفاه، امنیت، آزادی و برابری زندگی کنند».»
آنها به من قول « جامعه ای سرشا ر از رفاه، امنیت، آزادی و برابری » میدهند. یعنی مدینه فاضله. یعنی همان بهشتی که مذهب و ایده لوژیها مبلغ و مروجش بودند . اینجای مسئله زیاد آزارم نمیدهد بل چیزی که مرا بشدت عذاب میدهد اینست که « دوستان هنوز که هنوز است خود را از چنگال “ایده لوژی” رها نساخته اند. و سخت دچار تخیل اند . درسته ایده لوژی تخیلات خطرناک میآفریند.
این دیدگاه ایده لوژیکی در سراسر مقاله گرده و عطر افشانی نموده ، که از مارکسیسم کلاسیک ریشه گرفته است. ایده لوژی گرایی نوعی مذهب گرایی ست که از درونش نوعی بوز قوردچولوق، گیرم به نامهای دیگر ، بیرون میاید. ولی با سرشتی برابر و استبدادی در بدترین حالت یک نوع فاشیسم.
بعضی ها به این یا آن شکل آنرا تفسیر میکنند، غافل از اینکه ایده لوژی هر تفسیری داشته باشد ماهیتاً باز چارچوبه و دگمهایی ست که از آن فقط استبداد میزاید. فرد در قالبی از تخیلات اسیر میشود و در جهت اهداف تخیلیش سیاستهای خیالی پیشه کرده و راه جهنم را به دیده ی بهشت مینگرد. پول پوت از نام آوران این راه است.در جنبش ملی هم از اینگونه افراد کم نداریم. همین بوز قودچولوق نمونه ء بارز این پدیده است.
من رفاه سرشار نمیخواهم. میخواهم کارگر و فعله حقوق بیکاری داشته باشد. برابری هم نمیخواهم . هیچ چیز با هیچ چیز برابر نیست. حقوق و امکان و شرایط برابر میخواهم. آزادی را در محدوه قانونی که حافظ حقوق همگان است دوست دارم. سیاستهای غیر عملی در مورد آذربایجان جنوبی تخیل محض و کجراهه ای بیش نیستند. مسئله استقلال هم از این مقولات است، که در شرایط کنونی نه عملی ست ونه از نظر اقتصادی به صرفه .
[برای حل مشکلات جوامع بشری، به ویژه برای رفع دشواریهای جامعه خودمان « هیچ راه و نسخه حاضر و آماده ای نبوده و نخواهد بود».
راه حلهای «نسبی» را با «هم اندیشی جمعی و مردمی» ، با حک و اصلاح آنها در حین عمل ، و ارتقاء تدریجی آنها از مرحله پایین به مراحل بالاتر و بهتر ، با آزمایش و خطا، به شیوه دموکراتیک با شرکت فعالانه همه مردم ، باید پیدا کنیم .
دوران نسخه های چند متفکر، یک یا چند حزب، یک یا چند رهبر به سر آمده است.
انحصار طلبیها، بهشت ساختنها، یارگیری از این یا آن عامل بیرونی، عظمت طلبیها، حاکم کردن حکم خود به دیگران و نظایر این کجرویها دیگر باید به آشغالدونی تاریخ سپرده شوند. وگرنه باز هم کلاهمان پس معرکه است. باز هم ازچاله در نیامده ته چاهیم].
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱۱, ۱۳۸۹
به نظر میرسد
در نقل سخن مصطفی کمال پاشا بمناسبت امضای قرداد بین ترکیه و شوروی ” ما نه پان ایرانیست هستیم و نه پان تورانیست» اشتباه تایپی پیش آمده است. اصولاً صورت درست عبارت باید چنین باشد: نه پانما نه پان ترکیست هستیم و نه پان تورانیست»
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱۱, ۱۳۸۹
خانه گرگ دراورمیه
حدود شست سال پیش بر سر راه ارومیه و “دریا”، به طرف بندر گلمانخانا، زیارتگاهی به نام”امامزاده” قرار داشت که هر روز عده زیادی از اهالی شهر و روستا برای گرفتن “حاجات” خود به دانجا روی میاوردند.
این منطقه ” حاجی پیلی” نامیده میشد.
نزدیک ” امامزاده” خانه پیر زنی آذربایجانی قرار داشت که در حقیقت درمانگاه کودکان و بزرگسالان بود!
او لباسی ایلاتی به تن داشت که با پوشش دیگران متفاوت به نظر میرسید.قیافه اش به مانند افسونگران بود.
هرکس به ویژه هر بچه ای که مشکل داشت ویا از چیزی ترسیده بود و یا بنا به علتی مریض بود، والدین او را بدانجا میبردند.
پیرزن پشت گردن یا پیشانی و بازوی بچه ها را با استخوانهای گرم دست و پای گرگ داغ میزد تا شفا پیدا کنند.
خانه پر بود از اسکلت گرگ: سر، بدن، دست و پا و پست.
هر بچه فقیر حداقل یکبار در کودکی، گذرش به خانه گرگ افتاده بود و به دست آن پیرزن داغ زده شده بود.
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱۲, ۱۳۸۹
قوچهای سنگی شفا بخش
تقریباً پنج شش دهه پیش در شهر ارومیه و اطرافش قوچهای ،از سنگ تراشیده شدهء باستانی زیادی، وجود داشتند که والدین برای بهبود یافتن کودکان از بیماریها ، آنان را از زیر شکم آنها رد میکردند.
بعد ها دیگر جمعشان کرده بودند و اثری از آنها دیده نمیشد.
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱۲, ۱۳۸۹
لطفاً نظر خود را منعکس کنید
نظریه ای هست که میگوید:« اسطوره “بوز قورد” از آذربایجان جنوبی به ترکیه و جاهای دیگر پخش شده است». از دوستانی که در این زمینه آگاهیهایی دارند خواهش میکنم اطلاعات خود را منعکس کنند. ممنون میشوم.
توسط آ. ائلیار در مرداد ۱۸, ۱۳۸۹
y سخنی با
Günay
عزیز گؤن آی،
به عنوان خواننده پیام شما، دوست دارم توضیحاتی را خدمتان بنویسم که اگر خواستید بار دیگر سئوالاتی طرح کنید ” دقیق تر ” آنها را مطرح نمایید تا شاید چیزی از همدیگر بیاموزیم:
1-۱- آنچنان که در آغاز مقاله توضیح داده شده، این نوشتار از سوی “جمعی از استقلال طلبان آذربایجان جنوبی” نوشته شده است. در عرف نویسندگی برای یک نوشته جمعی معمولاً نام یا نامهای جمعی ذکر میشود که شده است


2- نویسندگان آزادند هر طور که دوست دارند ” اسمشان” را قید کنند و اجبار به آنها که اسامی را

چنین و چنان بنویسید غلط است و نشانه دیکتاتوری.
آدم آزاد اندیش باید مخالف چنین فشارهایی باشد. شما هم بهتر است با عبارات ِ ” لطفاً درصورت امکان” یا ” اگر موافق هستید” و نظایر آنها خواهش و تقاضای خودتان را مطرح کنید. اگر نویسندگان موافقت کردند اسامی خودشان را اعلام میکنند.
3-۳- ترجمه یک نام، گیریم که اشتباهی هم باشد نمیتواند آذربایجانی بودن کس یا کسانی را نفی کند. یعنی لغزش امکان پذیر هست. لطفاً ساده اندیشی نکنید. ترجمه شما از این اسم چیست؟ ضرورت داشت که اصلاح میکردید


۴- شما دلیل و برهانی برای به اصطلاح ” دشمن” یا” مانقورت” بودن نویسندگان ذکر نکرده اید. میدانید که ” سخن بی دلیل هیچوقت قابل پذیرش نیست”. پس چرا بدون دلیل حرف میزنید؟ ما کی باید یادبگیریم که منطقی سخن بگوییم؟ کم هزینه داده ایم؟

۵- چرا مثل حکومت مستبد ایران خودی و غیر خودی میکنی و به دیگری مارک ” دشمن و مانقورت” میزنی؟ این” شیوه نگرش” شما به دیگری، که متفاوت با شما میاندیشد، دقیقاً همان روش حکومت فاشیستی حاکم است.5
چرا ناآگاهانه به دام چنین شیوه هایی میافتی؟ آرزوی ما برای فردای آذربایجان برچیده شدن چنین شیوه های غلط و ضد دموکراتیک و غیر انسانی ست.
صاحبان همه عقاید متضاد و متفاوت در آذربایجان گلهای رنگارنگ سرزمین ما هستند. بدون مخالف، دیکتاتوری حاکم میشود. و با به رسمیت شناخته شدن مخالف دموکراسی پا میگیرد. باید راهت را انتخاب کنی.
حرکت ملی-دموکراتیک آذربایجان در جهت دموکراسی ست نه دیکتاتوری. این حرکت با هیچ شیوه استبدای سر شوخی ندارد.
با خودت خوب فکر کن، کلاه خود را قاضی قرار بده ” واقعاً چه کسی از ماهیت جنبش آذربایجان بی خبر است”؟ شمایی که از روشهای استبدای در گفتار و کرداراستفاده میکنید یا آنانکه خواهان برچیده شدن آنها هستند؟
سلاح حرکت آذربایجان علیه دیکتاتوری، دموکراسی ست. فقط با دموکراسی میتوان دیکتاتوری را به زانو درآورد. فراموش نکن، همیشه استبداد دیکتاتوری را تکمیل میکند. ما با بکارگیری روشهای استبدادی نمیتوانیم علیه دیکتاتوری بجنگیم بل آنرا ناآگاهانه تکمیل میکنیم و در خدمتش قرار میگیریم. یعنی آب به آسیاب استبداد میریزیم.
6-
نماد بوز قورد نماد فاشیستهای ترکیه است. آنان این نماد را دیگر خراب کرده اند. آلوده و کثیف کرده اند . آلوده به فاشیسم و نازیسم
. نماد ها و پرچمهای آلوده شایسته فرزندان بابک نیست
باید به فکر نماد ها و پرچمهای نوینی باشیم که شایسته ماست.
آیا اکنون یک فارس آزاد اندیش و دموکراسی خواه جرئت دارد از “صلیب شکسته”، نماد آرییها، استفاده کند و بگوید این یک نشان نازیستی نیست؟ روشن است که نه. نشانهاهم میمیرند، و حتی به خون بیگناهان آغشته میشوند و دیگر هزگز پاک نمیشوند. پاکان باید در اندیشه نمادهای پاک و زیبای نوین خویش باشند و جز این راه دیگری نیست.
7-
7- شاهی از فیلسوفی پرسید: کیستی، نامت چیست؟ جواب داد: مهم نیست کیستم و نامم چیست. گوش کن ببین چه میگویم و پیامم چیست. اگر خردمندی هست گو بیاید تا خرد ورزی کنیم
8- اصرار شما بر نام نویسندگان، اگر اشتباه نکنم بوی اختناق و تفتیش میدهد.
بکوشید خرد خود را به کار اندازید، به جای اینکه اسیر احساساتتان شوید.
گؤزه ل گونلر
ساغ اولون واراولون
خ

توسط Günay در مرداد ۲۱, ۱۳۸۹ | پاسخ
آقای ائلیار عزیز!
خیلی‌ تشگر می‌کنم که حد عقل شما به عنوان خواننده به نوشته من جواب دادید.و یا اینکه یکی‌ از نویسندگان گمنام مقاله چند سطری هستید که با این نام ظهور کردید.به هر حل باعث خوشحالیست.بنده سعی‌ می‌کنم به فرمایشات جنابعالی نقطه به نقطه جواب به دهم

۱
-این که می‌فرماید نه‌ نوشتن نام و یا نامهایی در زیر یک مقاله چند سطری جمعی عرف میباشد،این را قبول ندارم ،مخصوصا وقتی‌ این مقاله در خارج از کشور نوشته و از طرف یک سایت رسمی‌ به عنوان مقاله رسیده و یا از آسمان افتاده درج میشود.و یا اینکه یک سایت رسمی‌ حد عقل مقاله ایی را که درج می‌کند با نامهای مستعار میتوانند باشند که اکثر این نامهای مستعار را فعالین آذربایجانی میشناسند و یا در آینده خواهند شناخت.مقاله بینام همیشه بوی بد میدهد،بگذریم از محتوی

۲
بنده انتظار ندارم که در موقعیت فعلی‌ کسی‌ اجبارا اسمش را بنویسد.به طوری که در بالا اشاره شد یک اسم مستعار برای حفظ اعتبار یک سایت رسمی‌ بی‌ ضرر نیست

۳
-آقای محترم من هم میدانم که در ترجمه لغزش‌هایی‌ اجتناب نا‌ پذیر است.ولی‌ وقتی‌ یک آذربایجانی کلمه روستا را با دهقان عوض می‌کند،این اشتباه قابل قبول نیست.کلمات کلیدی در ترجمه غیر قابل تعویض میباشند.در غیر این صورت صداقت در حفظ محتوی از بین میرود.مثال بارز را در اینجا داریم چون در ترکیه هم حزب روستایان وجود دارد و هم حزب دهقانان

۴
-دلیل و برهان مانقورت بودن نگارنده و یا نگارندگان این مقاله در جلوی چشمان مبارک شماست.این مقاله برای ما چه چیزی را میخواهد بیان کند؟مکر غیر از این است‌که سمبلی‌ را که میلیونها جوان در ایران آنرا نماد مقاومت و همبستکی خود قرار داده‌اند و خوار چشمی برای دشمنان آذربایجان شده، نمیخواهد آنرا به عنوان نماد فاشیستی تعریف کند و از پیوستن عده ایی از هم وطنانمان را به این جنبش مانع شود و در آنها تردید ایجاد کند؟وقتی‌ حزبی از این سمبل سؤ استفاده کرده،نمی‌شود بر روی آن خط بطلان کشید.این سمبل دیرینه تر از آن است که با حرکت اشتباه یک حزب دیروزی از جامعه ترک بتوان آنرا پاک کرد.علامت بوزقورد را مگر اقای تورکش کشف کرده که این آقایان اینطوری مینویسند.اینها جز تفرقهٔ جنبش هدف دیگری نمیتوانند داشته باشند.این مسائل را بایستی مطرح کرد و در مورد بزقورد مقالها بایستی نوشت.آیا امروز وقت آن است که این بحثها از طرف ازربایجانیها مطرح شود یا اینکه از طرف دشمنان ما؟هر سخن جایی و هر نقطه مقامی دارد

۵

-اینکه این آقایان این جنبشرا نمیشناسند دلایل متعددی است. مثل اینکه اینها نمی‌‌بینند ملت ما دنبال یک رهبر هست.وقتی‌ خودجوشانه سمبولی برای خودشان انتخاب کردند و در گوچه و بازار و استادیومها با نشان دادن آن به همدیگر احساس همبستگی‌ میکنند،کدام آذربایجانی در تخریب این سمبل قام بر میدارد؟شما کجای کار هستید.چه کسانی‌ مانع از این میشوند که نتوانیم در خارج یک جبهه منسجم تشکیل بدهیم.من به دموکراسی بیشتر از شما اعتقاد دارم.این آقایان میتوانند در فردای آذربایجان تبلیغات حزبی بکنند و اگر انتخاب شدند،میتوانند قدرت خود را بنمایش بگذارند.نه‌ اینکه انگ فاشیستی به این حرکت بزنند و یا آنها را نا‌ دانتر از خود بدانند.ملت در بدبختی به سر میبرد.زندانها پر از آنهایی است که علامت بوزقورد را نشان داده و یاشاسین آذربایجان گفتند!
صلاح کار کجا و من خراب کجا>>>ببین تفاوت ره‌ از کجاست تا به کجا

۶
-جناب ائلیار از علامت بوزقورد فاشیستهای ترکیه هم استفاده کرده‌اند ،مال آنها نیست.شما میخواهید مال آنها بکنید. اگر ادبیات خودتان را مطالعه بفرمایید این علامت مال همه ترک هاست.بطوری که در بالا عرض کردم ،آنها از این علامت سؤ استفاده کردند.ما میتوانیم این علامت را برای برقراری دموکراسی‌ و احیای حقوق ملتمان بکار ببندیم.لطفا بفرمایید چه پرچمی را شما پیشنهاد می‌کنید تا میلیونها آذربایجانی از فردا علامت بوزقورد را نشان ندهند و پرچم نوین شما را به کار گیرند?

۷

-سر سفره مهمانی کسی‌ خم میشد و از وسط سفره غذا برمیداشت و موقع نشستن بادی از او خارج میشود.چندین بار این کار را تگرار کرد و به بغل دستیش گفت:رازیانه و گشنیج تخم خردر و … اینها را قاطی کن و هر روز آنها را بخور،دیگر صدایی در نمیاید.یارو هم حاضر جواب بود و با صدای بلند گفت : لامذهب چرا خودت نمیخوری که صداش در نیاد.
۸-نه‌ اقای عزیز ، بوی اختناق را این مقاله میدهد نه‌ استدلال من! در مورد خرد نیز لطفا رجوع شود به 7
-نه۷

یاشاسین آذربایجان
توسط سولماز در مرداد ۲۲, ۱۳۸۹
من نمی خواهم به شما اتهامهای عجیب و غریب بزنم تنها برایتان این را یاداوری می کنم که اگر خودتان هم نتوانستید به یکی از آشنایانتان بسپارید که سری به استادیوم سهند آذربایجان بزنند و غریو زوزه گرگهای خاکستری را به اطلاع شما برسانند و این را هم تحقیق کنند که چند درصد از این جوانان شایسته به قول شما در دعوای راست و چپ تورکیه شرکت کرده اند؟ این چه منطقی است که می خواهید عقده های خود را با انگ احزاب دیگر زدن خالی کنید؟ شماها چه فرقی با اطلاعات جنایتکار و ناجوانمرد جمهوری اسلامی ایران دارید؟
توسط آ. ائلیار در مرداد ۲۱, ۱۳۸۹
سه گام جنبش:
عزیز گون آی،
Günay
گؤزه لیم،
متأسفانه یا خوشبختانه من از نویسندگان مقاله مورد بحث نیستم. این نوشته دو مسئله را مطرح میکند که من قبلاً نطرم را در هر دو مورد نوشته ام و در پیامهایم قابل مطالعه میباشند. الف: مسئله استقلال، ب: موضوع بوزقورد.
مسئله استقلال را در شرایط موجود و آینده نچندان دور غیر عملی میدانم و به این دلیل هم نمی پذیرم. ایکاش شرایطش را داشت و عملی بود، ولی متأسفانه چنین نیست. در اندیشه من چیزی که عملی ست نوعی فدرالیسم است.
در مورد بوز قورد با کلیت مقاله موافقم.
۱و ۲- « انتقاد شما به نام گروهی». نظر شماست و محترم. نویسندگان چنان تصمیم گرفته اند که مشاهده میکنیم. منهم به تصمیم آنها احترام میگذارم.

۳- درسته، کویلو یعنی روستایی، دهقان ترجمه شده که درست نیست. بعضی وقتها آدم از این اشتباهات میکند. حق باشماست نباید چنین لغزشی صورت بگیرد.

4-درسته، میخواهد « تردید ایجاد کند». ولی این باز دلیل مانقورت بودن نیست.چرا؟ چون نویسندگان به « هویت ملی-دموکراتیک» خود آگاهی ژرف دارند. چنین کسی یا کسانی مانقورت نامیده نمیشوند، بلکه « منقد جنبش» گفته میشوند و ضامن سالم سازی فضای حرکت اند.
4
بدون نقدگران، چنبش پوسیده و دموکراسی میمیرد، و دیکتاتوری سر برمیاورد.
از طرف دیگر من «تئوری مانقورت و غیر مانقورت» را درست نمیدانم و دلایلم را در پیامی که پای نوشته بابک آذری در ایران گلوبال گذاشته ام توضیح داده ام. اگر دوستداشتی میتوانی بدانجا مراجعه کنی.
کار نقد تعطیل بردار نیست. در داخل فعالین جنبش در همه جا حتی در زندان هم درحال نقد و بررسی کارها و اندیشه های خود هستند. این روش ضامن پیشرفت است.هرجاکه نقد و بررسی تعطیل شود مرگ فرا میرسد.
۵و ۶ -دوران یک رهبر حتی یک هیئت، سپری شده است. سازماندهی ها اکنون به شیوه “افقی” ست. نه مثل سابق “عمودی”. این موضوعات را میتوانی خودت کندوکاو بکنی.
پیشنهاد من برای نشان، علامت پیروزی ، همان نشان جهانی«وی» است.ب برای پرچم تا هنگام پیروزی، «پرچم سرخ بابک» قهرمان تاریخی کافی ست
و اما اتحاد تشکل های آذربایجان جنوبی، مهمترین و ضروری ترین مسئله جنبش ماست. سه گام تشکل جنبش:
الف- نقد بیرحمانه همه چیز. ب- تنظیم استراتژی و تاکتیک و اهداف بلند مدت و کوتاه مدت جنبش . پ- استفاده از تجربیات نوین داخلی و جهانی برای سازماندهی
برای برداشتن این سه گام، باید بدون استثنا تمام جریانات فکری و تشکیلاتی و شخصیتهای مستقل آذربایجان جنوبی شرکت کنند.
اینکار کی انجام پذیر است؟ زمانی که بیش از هفتاد در صد هویت طلبان در داخل و خارج از نظر فکری برای این کار« پالایش نظری» پیدا کنند. و عمیقاً بدانند که « همه چیز باید جمعی تصمیم گرفته شود.»
اکنون چند درصد آمادگی داریم؟ به جرئت میتوان گفت آنقدر کم که به حساب نمیآید. در برابر جنبش ما یکدنیا کار هست. متأسفانه ما ازنظر فکر و اندیشه مدرن و علم الاخلاق در سطح بسیار نازلی قرار داریم. هنوز خیلی زمان میبرد.
7 ۷- از خردورزان نوشته های آقایان بابک آذزی،گونئیلی و تبریزلی بای بک، را مطالعه کردم. برای دو نفر اولی درایران گلوبال پیام گذاشتم ولی برای نفر سوم هنوز فرصت نیافته ام که چیزی بنویسم. ولی کوتاه باید بگویم که همه این عزیزان اگر میخواهند از زمان عقب نمانند باید ذهن خود را
Update
. کنند
در ضمن بگویم که نوشته ات را پیش ازارسال باید بارها کنترول کنی.
ساغ اول، هله لیک

توسط آ. ائلیار در شهریور ۶, ۱۳۸۹ پاسخ
در انتظار استدلال
سخنی با عزیزان آقای رضا تورک اوغلو
و خانم سلماز گرامی،
رضا جان، چرا با کتابهای تاریخ افراد را تهدید میکنید؟ کتاب تاریخی که با پیشداوری و سیاست پیشه گی به دست طرف مخالف علیه دیگری نوشته شود بهتر از نوشته های حکومت شاه و شیخ از آب در نمیآید. شما از همین حالا نوشتن سفارشی آنهارا آغاز کرده اید. با این تفکر و تهدیدتان. یعنی فاتحه علم تاریخ را خوانده اید.
حکومتی که شما با این « دیدگاهها» میخواهید در آذربایجان حاکم گردانید حکومتی خواهد بود بوزقوردیست که طبق تئوری مانقورت و غیر مانقورت با خودی و غیر خودی کردن آذربایجانیها بر پایه ایده لوژی بوزقوردیسم بهتر از حکومت ایده لوژیک حاکم بر ایران نخواهد شد.
من به خوبی میدانم شما و دوستانتان و بخشی از توده جوان آذربایجانی که ناآگاهانه زوزه های گرگ سر میدهید از آغاز و عاقبت این راه و فجایعی که در انتظار همه ماهاست بسیار بی خبرید.
اینست که برای پیشگیری از این نگون بختیها نیاز به بحث و گفتمان ، و تجزیه و تحلیل ِ مسایل آذربایجان داریم. آقای مددی و دوستانشان در سایت اعلام کرده اند که آماده انتشار نظرات مخالف هستند چرا شما و دوستانتان دست به قلم و استدلال نمیبرید؟
چرا یک مقاله در اثبات درستی نظریاتتان نمیفرستید؟ تهدید با تاریخ سفارشی و حمله به کمونیسها شما را از درهم شکستن چهارچوبه پوسیده بوزقوردیسم حفاظت نخواهد کرد.
اگر منطقی در تئوریهایتان هست استدلات چشم به راه شما دوخته اند، پس حرکت کنید.
سمبل جنبش ، خود ِ فعالین ملی-مدنی آذربایجان هستند و قلبشان قلب جنبش، که مدتهاست به نادرستی بوزقوردیسم آگاهند.
چه ربطی علامت بوزقورد با صلیب شکسته دارد؟ ربطشان اینست که هر دو به شدت ایده لوژیک اند و هر دو علامت معروف فاشیسم و نازیسم بوده اند. در ترکیه و آلمان.
ساغ اولون، یاشاین
*
خانم سلماز عزیز،
فرق نقادان بوزقوردیسم با رژیم اینست که منتقدین میکوشند جنبش آذربایجان را از خطرات و کجرویهای آن ایده لوژی از راه گفتمان آگاه کنند، بحثی ست در داخل خانواده. ولی سر رئیس اطلاعات رژیم یعنی احمدی نژاد با نشان دادن علامت بوزقورد با دو دست،
غیر مستقیم از آن موذییانه به نفع خود حمایت میکند.
اطلاعات رژیم اهل کشتار است ولی منقدین اهل گفتمان جهت یادگیری و یاددادن هستند. فرق از زمین تا آسمان است یعنی دو چیز کیفیتاً متفاوت و متضادند که منطقاً قابل مقایسه نیستند . مگر اینکه قصد اتهام زدن باشد. من سخن همزنجیران را اتهام حساب نمیکنم بلکه آنرا بی اطلاعی به حساب میاورم.
درست است حق با شماست جوانان زیادی در استادیوم و جاهای دیگر زوزه گرگ سر میدهند ولی زیادی این توده جوان دلیل درستی رفتار و ایده آنها نمیتواند باشد. برای درستی نظر باید دلیل آورد و استدلال کرد وگرنه کسی به سخنت بها نمیدهد.
گؤزه ل گونلر
سیز ساغ بیز سلامت
توسط آ. ائلیار در شهریور ۶, ۱۳۸۹ پاسخ
سخنی با دوستان
عزیز احمد یزدانی،
اینکه مینویسید: « “سمبل” یک جریان سیاسی نمیتواند تعیین کننده ماهیت سیاسی آن جریان باشد. تنها هدفها و عملکردهاست که میتواند بیانگر وجه دموکراتیک و یا ضد دموکراتیک بودن آن جریان و یا آن تشکیلات سیاسی باشد.» همیشه اینطورنیست. شما به ایده یتان جنبه “عام” میبخشید و شرایط ویژه پدیده را فراموش میکنید. در بعضی مواقع سخن شما درست است. اما نظرتان در همه مواقع صدق نمیکند. چرا؟
الف-برای استفاده از یک “سمبل”، نوع، تاریخچه، معنا، و ایده لوژی و تئوریهای آن بسیار حایز اهمیت است.
ب- سمبل باید با بینش واهداف خوانایی داشته باشد.
یعنی با ماهیت جریان نباید در تضاد قرار بگیرد، بلکه تا حد ممکن آن را توضیح بدهد.
مثال:کسی که صلیب شکسته را برای رسیدن به
دموکراسی و عدالت اجتماعی و رفع تبعیض انتخاب میکند کارش اشکال اساسی دارد. یا بسیار ناآگاه است و یا دارد دیگران را فریب میدهد. و یا از روی جهالت فریبکاری میکند.
پ- سمبل بوزقورد با توجه به تاریخچه و بینش و تئوریهایش در تضاد شدید با ماهیت ملی-دموکراتیک جنبش آذربایجان جنوبی ست.
ت- درست است که“سمبل” یک جریان سیاسی ماهیت آن را نمیتواند تعیین کند، ولی میتواند و باید هم بتواند ماهیت حرکت را ” توضیح” بدهد.
سمبل بوزقورد نه تنها این عملکرد را ندارد بلکه در تضاد با آمال و آرزوهای چنبش قرار گرفته است. نمونه:افراطی گری که نوعی فناتیزم است و رفتارهای استبدادی را در بطن خود دارد در این “باریکه جریان بوزقورد” به یک خصلت آشکار تبدیل شده که به وضوح در جنبش قابل مشاهده میباشد.
در مورد نظر دوستمان از نقده ، سولدوز
باید بگویم : چپ به علت شکست ایده لوژیک – که شکستش هم درست بود- قادر به بسیج مردم نیست. ” سوسیالیسم دموکراتیک” که میکوشد فارغ از معیارهای ایده لوژیکی به جای مارکسیم-لنینسم بنشیند هنوز درست و حسابی تئوریزه نشده است. از سوی دیگر هیچ نظریه ره گشایی وجود ندارد غیر از اینکه ” راه حل مشکلات را به صورت دموکراتیک با خرد جمعی همه مردم طی پروسه آزمایش و خطا” پیدا کنیم.
تئوری و استراتژی-تاکتیک حرک ملی-دموکراتیک آذربایجان جنوبی با درس آموزی از شکست چپ و انحرافات ناسیونالیسم و دستاوردهای جنبشهای مدرن باید تدوین شود. انجام این امر مهم به عهده آزاد اندیشان آذربایجان جنوبی ست.و نخستین قدم آن نقد بیرحمانه همه چیز در جنبش است.
جنبش باید با مقولات و مسایلی از قبیل: دنیای ترک، تورانیزم، پان ترکیزم، بوزقوردگرایی،
مانقورت و غیر مانقورت، قرینه سازی استعمار و مستعمره و غیره تصفیه حساب کند.
همینطور باید از طرح اهداف غیر عملی و زیانمند به شدت دوری نماید.
ساغ اولون

توسط آ. ائلیار در مرداد ۲۲, ۱۳۸۹ | پاسخ

توتمیسم و تز مانقورت:
با سلام خدمت
آقای بای بک گرامی،
میخواهم توجه آن عزیز را به نکات زیرجلب کنم:
واژه توتم
Totem از زبان آلگونکینAlgonkin یاآلگونکوین Algonquin ، که زبان سرخپوستان جنوب کاناداست گرفته شده و به معنای “خویشاوند”،”نشان خانوادگی” و ” روح نگهبان” میباشد. به عبارت دیگر مراد از آن همان قوم و خویش ،واسمی مانند نام خانوادگی امروزی، و “روح محافظ ” است.
توتم جد فرد یا یک گروه انسانی ست. توتمها اکثراً گیاه یا حیوان هستند.
۱-اینکه آقای بای بک معنای توتم را « رهبری گروه» مینویسند درست نیست.

۲- « حرکت ملی آذربایجان»، به نظر اینجانب درستش ” حرکت ملی-دمراتیک آذربایجان” است. جداکردن عنصر دموکراتیک از آن عملاً به معنای دادن محتوای دیکتاتوری به آن ست.

۳-«حرکت آذربایجان، اولین درخاورمیانه،یکی از حرکات نوگرا درجهان». نظر شماست، ولی گزاره دلایل اثباتی به همراه ندارد. در جنبش ما سنت بی دلیل سخن گفتن باید برچیده شود.

۴-«حرکت آذربایجان پنهان نگهداشته میشود» چون « دولتمردان فاسد خود از حرکت کپی برداری خواهند نمود.» ؛این سخنان فاقد معیارهای پیش بینی علمی ست.و بیرون از دانش سیاست .متأسفانه از ورای واقعیات ِموجود با خیال پردازی به مسایل نگریسته میشود و چیز درستی به خواننده نمیاموزد.
« اتحادیه ترک توازن قوا را در جهان تغییر دهد». یک نگرش “اتوپی”گونه است و با”رئال پولیتک” به شدت بیگانه.

۵-«بوزقوردهای آذربایجان با بوزقوردهای تورکیه و حتی آذربایجان شمالی تفاوت دارند. افکار آنهااز هم متمایز است » . بله ، درمیان روشنفکران ایده ها متفاوتند. ولی در حرکات توده ای این تفاوت ها رنگ میبازند و حرکت به ” افراط گرایی” دچار میشود، چنین هم شده است. ” افراط گرایی” در جنبش ما پدیده آشکاری ست. و یکی از علل متعدد ” عدم اتحاد” در جنبش است.

۶- « توتم به منظور تقویت اتحاد». آگاهی به برنامه ها،استراتزی و تاکتیک،اهداف کوتاه و بلند مدت، و محتوای ملی -دموکراتیک جنبش ، و توافق روی حداقل ها ضامن اتحاد ،و باعث تقویت حرکت آذربایجان است.
توتم گرایی پایه خرافی دارد ، حرکت را منحرف کرده و خود دیر یا زود میشکند. حنبش نباید پایه کارش را بر خرافات بگذارد، که بعد ها هم دچار بحران شود.

۷- در اندیشه “توتم بوزقورد”، تز ” مانقورت و غیر مانقورت” همان فکر ” خودی و غیر خودی” معروف است که فجایع عملی آنرا در دوران سی ویک ساله حکومت مستبد ایران شاهد بوده ایم. راه حل مسایل جامعه مااین نظریه آزمایش شده نیست.
۸- توتمیسم دارای سه ایراد اساسی ست: الف- خرافی ست. ب- پوشش اندیشه ” خودی – غیرخودی” ست. پ- بر پایه الف و ب تولید فناتیزم میکند و ماهیت ضد دموکراتیک دارد.

۹- نظر من برخلاف آقای بای یک، اینست که: از جوانان آگاه و پاکدل آذربایجان،از فعالین تزبین و آزاد اندیش آن، صمیمانه میخواهم با کند و کاو در تمام زوایای تئوری بوزقورد گرایی و کسب شناخت علمی در پیرامون آن، برای همیشه بااین انحراف خطرناک در جنبش ملی-دموکراتیک آذربایجان تصفیه حساب کنند.

۱۰- نمادِ اتحاد ما در آذربایجان جنوبی، درمیان ترکان ایران، ودر همبستگی با دیگر جنبشهای ضد دیکتاتوری، “ماهیت رهاییبخش” جنبش ماست. و با نشان جهانی «وی»
میتوان آنرا به تمام دنیا اعلام کرد.


۱۱- سیاست “یکسان سازی ملل درایران توسط شاه وشیخ، جنایت علیه بشریت است.

۱۲-نظریه ” مانقورت و غیر مانقورت”:طبق این نظر ، ما میلیونها آذربایجانی را که بدون تقصیر آگاهی درستی به هویت خود ندارند ، و یا به خاطر مایحتاج زندگی تحت تسلط سیاست حاکم اند ، باید مانقورت بنامیم. یعنی « غیر خودی» به حساب بیاوریم. روشنفکران را هم همینطور.

این نظریه آدمها را به دوست و دشمن، خوب و بد، انقلابی و ضد انقلابی، و پدیده ها را به سیاه و سفید، زشت و زیبا و امثال اینها تقسیم میکند. صاحبان این اندیشه ها همیشه خودشان را خوب و انقلابی ، زیبا و روشنایی، و دوست از جان گذشته میپندارند؛ ولی دیگران را همواره کثیف و بد و تاریکی و دشمن میانگارند . اگر هم قدرت داشته باشند شروع به محو و نا بودی دیگران میکنند. آیا فکر نمیکنید این دقیقاً همان دیدگاه خمینی و استالین و هیتلر و موسولونی ست؟
من آمال و آرزوهای نیک و انسانی همه ستمدگان ملتمان را درک میکنم، ولی متد ها و شیوه های برخورد به مسایل و پدیده ها چیز دیگری هستند. حسن نیت همه را تایید میکنم ولی این راه و متد ها هستند که ما را به جهنم رهنمون میشوند. و مشکل و مسئله هم همینجاست.اکنون بااین دید و متد ضد علمی نمیتوان به جامعه و فنومن ها نگریست و آنها را تجزیه تحلیل کرد. انسانها نه خوبند و نه بد. انسانها انسانند، با تمام خوبیها و بدیهایشان. و دوستداشتنی. و دارای حق و حقوق و قابل حمایت در جهت رشد و پیشرف. حقیقت تنها از آن خودیها و خوبان نیست ، حقیقت پیش همه هست. حتی پیش به اصطلاح “مانقورت” ها.
ما مانقورت نداریم . همه آذربایجانی و انسانند و دارای هویت. بپذیریم در آذربایجان هویتهای گوناگونی وجود دارند. تنها یک بخش از آدمها دارای هویت ملی- دموکراتیک هستند.
این جور تقسیم بندیهای انسانی ( مانقورت و غیرمانقورت)، در جامعه شناسی مدرن و حتی در روانشناسی نوین هیچ جایگاهی ندارند. ما در دهه های گذشته این تزها را در سیاست آزموده ایم و نتایج فاجعه آمیز آنها را هم شاهد بوده ایم. پیشنهاد میکنم اندیشه های نوین را در خصوص انسان و جامعه و هویت و سیاست و حقیقت و قدرت و دیکتاتوری ،عمیقاً مطالعه کنیم. دیدگاهی که این تز ارائه میدهد بسیار قدیمی ست و سخت فاجعه آمیز.
تقسیم بندی ایده لوژیک انسانها یک تقسیم بندی بنیادگرایانه و ضد علمی ست. و اینبار به نام ملی و ضد ملی . یا مانقورت و غیر مانقورت. این تئوری همان نگرش دشمن جوی و توطئه یاب است. فکر نمیکنید دید گاهی ست به غایت ارتجاعی و ضد انسانی؟
اکنون علم به این موضوعات کاملاً از دریچه دیگری مینگرد. بکوشیم از دریچه تازه درخشش انسان و پدیده ها را ببینیم و بشناسیم.
حیات و موفقیت جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان وابسته به این دریچه های نوین دانش و فلسفه و سیاست و اخلاق است. ما با «تئوری مانقورت و غیرمانقورت » سر از استبداد و دیکتاتوری و نژاد پرستی در میاوریم. همانطور که مارکسیزم به جای بهشتِ سوسیالیسم، سر از استالینیسم و پولپوتیسم در آورد. باور کردنی نبود و نیست ولی واقعیت عینی بود که به چشم خود دیدیم. آذربایجان ما نباید چنین راههای آزموده شده ای را بیآزماید.
با احترام
ساغ اولون واراولون
توسط آذری در مرداد ۳۰, ۱۳۸۹ پاسخ
من یک آذری هستم و با اینکه زبانم ترکی هست، خودم را ترک نمیدانم. چون که نه شباهتی به مغول ها و ترکمن ها دارم و نه زبان تعیین کننده ملیت افراد میباشد
سرخ پوست ها و سیاه پوست های قاره امریکا یا به زبان انگلیسی یا به اسپانیایی یا به پرتغالی و یا به فرانسوی حرف میزنن، ولی نه شباهتی به انگلیسی ها و فرانسوی ها و اسپانیایی ها و پرتغالی ها دارن و نه خودشان را انگلیسی، اسپانیایی، پرتغالی و یا فرانسوی معرفی میکنن
مشکل اصلی ما آذری ها فارسها نیستن ، بلکه دین اسلامه. هر وقت که تونستیم دین اسلام رو به زباله دانی تاریخ وارد کنیم، بیشتر مشکلاتمون خود به خود حل میشن
ما آذری های ایران هیچ وقت جنایاتی که ترک های عثمانی در آذربایجان و مخصوصا در منطقه چالدران مرتکب شدن رو از یاد نمیبریم. زنده باد یاد شهیدان چالدران و شاه اسمائیل صفوی که با مقاومت خودشون جلوی ترک های عثمانی رو گرفتند.
معلومه که آذری ها حق دارن به زبان خودشون درس بخونن و در یک ایران فدرال حتی رئیس جمهورشون رو هم از بین خودشون انتخاب بکنن.
من از طرف خودم به ترک های ترکیه این اجازه رو نمیدم که به بهانه دفاع از حقوق آذری ها بخوان از آب گل آلود ماهی بگیرن. اختلاف بین فارسها و آذری ها یک اختلاف خانوادگی هستش و به ترک های ترکیه هیچ ربطی نداره. ترک های ترکیه اگر راست میگن، یک فکری به حال حقوق اقلیت های کشور خودشون بکنن.
ترکیه فقط و فقط به فکر منافع خودشه و به فکر دستیابی از طریق راه زمینی به منابع نفتی آذربایجان و برای این کار به فکر افتاده برای فرزند ناخلف خودش یعنی جمهوری آذربایجان یک زنی بگیره و در واقع آذربایجان ایران رو از ایران جدا کرده و به عقد جمهوری آذربایجان دربیاره.
یادم میاد، اوایل دهه نود میلادی وقتی که بلوک شرق متلاشی شد، دولت ترکیه هی زیر پای اقلیت ترک زبان در بلغارستان نشست و مرتب تبلیغ میکرد که بلند شین و بیایین به ترکیه. ما بهتون خونه و زمین میدیم که بتونین برای خودتون زندگی بکنین. خلاصه اون مادر مرده های بدبخت هم همه داشت و نداشت خودشون رو فروختن و اومدن به ترکیه. ولی کو خونه و زمین. به یک تعدادی شون کمک کردن ولی برای بقیه سماق خریدن که بشینن و بمکن. یک مدتی بعد خیلی از همین فلک زده ها بلند شدن و برگشتن به همون بلغارستان.
قبول بکنیم که یک اقلیتی متجاوز و اشغالگر میتونه زبان و فرهنگ خودش رو حتی به اکثریت همون کشور اشغال شده هم تحمیل بکنه. در تاریخ اونقدر نمونه هست که وقتی نیست که همه رو بشمریم. ولی برای مثال مشتی از خروار:
تحمیل زبان و فرهنگ از طرف انگلیسیها ، فرانسوی ها ، اسپانیایی ها ، پرتغالی ها و غیره به ملت های مستعمره و مهاجر پذیر خودشون در قاره آمریکا و افریقا و غیره . و یا مثلا تحمیل زبان عربی به تمامی ملت های شمال افریقا از مصر گرفته تا به مراکش.
حالا چقدر خنده داره اگر یک آفرو-آمریکایی (یعنی سیاه پوست آمریکایی با ریشه افریقایی) ادعا بکنه که چون به زبان انگلیسی حرف میزنه ، پس ملیتش هم انگلیسیه.
وقتی که اقوام ترک از حدود هزار سال پیش شروع به مهاجرت از آسیای میانه به طرف ایران و ترکیه فعلی کردن ، این مناطق دارای سکنه بودن . یک اقوامی اونجا زندگی میکردن که تعدادشون هم به مراتب بیشتر از این مهاجران بوده. چون که اگر تعدادشون کمتر از مهاجران ترک بود، پس در این صورت ما آذری ها و اهالی ترکیه الان باید همه شبیه مغول ها و ترکمن ها میبودیم. در حالی که به هیچ وجه اینطور نیست. در آذربایجان و ترکیه بعضی وقت ها یک شخصی رو میبینی که مثل مغول ها چشمهای بادومی داره ولی این افراد تعدادشون خیلی کمه.
من با اینکه آذری هستم و زبانم ترکیه ، ولی شرمم میشه و واقعا خجالت میکشم حتی بخوام بگم که من با ترک های ترکیه هم زبان هستم . چه برسه به این که بخوام با اونها همنژاد هم باشم . من تا به حال ملتی وقیح تر ، بی فرهنگ تر ، نژادپرست تر و پر رو تر از ترک های ترکیه ندیدم.
این ملت اصلا یاد گرفته که همش از این و اون تقلید بکنه و هیچ کسی رو هم قبول نداشته باشه. حتی داستان حماسی پیدایش شهر رم رو هم کپی کردن و معتقد هستن که اجداد ترک ها رو یک گرگی بزرگ کرده.
ببین اینها چقدر فاشیست و مریض هستن که به شاه اسمائیل ایراد میگیرن که چرا حتی یک نفر مسیحی رو نکشت . تمام افتخارشون هم جنگ هاشونه که توی دنیا راه انداختن و همه رو سلاخی کردن.
مردم اطریش به زبان آلمانی و ملت سویس به زبانهای آلمانی ، فرانسه و ایتالیایی صحبت میکنن. حالا به یک اتریشی و سویسی که زبانش آلمانیه بگو که ملیتش المانیه و به یک سویسی که فرانسه حرف میزنه ، بگو که ملیتش فرانسویه ببین که چه بلایی به سرت میارن.
تنها زبان به هیچ وجه تعیین کننده ملیت نیست.
برای من این سئوال پیش اومد که چرا چهره شاه‌های سلسله های ترک رو در نقاشی های مینیاتور قدیمی به شکل مغول ها میکشیدن. آیا این دلیلی بر این نیست که اقوام ترک واقعی که به ایران اومدن از نژاد مغولها بودن که هیچ شباهتی هم به اهالی آذربایجان ندارن؟
توسط آ. ائلیار در شهریور ۶, ۱۳۸۹ | پاسخ
در حاشیه پیام عزیز آذری
گرامی،
۱- درست است ، در بیرون از آذربایجان جنوبی، اهالی سرزمین ما را ” آذری” مینامند. و نام ” ترک” به ملت ترکیه اطلاق میشود. در داخل آذربایجان جنوبی ما در زبان خودمان برای اینکه تفاوتمان را از ملتهای دیگر نشان دهیم مثلاً از کرد، ارمنی، آسوری، فارس و غیره اصطلاحاً خود را ” ترک” نام مینامیم. در حقیقت ما”آذربایجانی”ِ جنوب هستیم و زبانمان ترکی آذربایجانی ست. یا ” زبان آذربایجانی” . و باز در زبان خودمان به صورت کوتاه آنرا ” ترکی” میگوییم.
حالا از این مسئله ” ترک” و ” ترکی” بوزقوردچولوق (بوزقوردگرایی) برای تبیین تز ” دنیای ترک” ، تورانیزم و غیره بهره میجوید. با زدودن و نادیده گرفتن عمدی تفاوتها. مشکل و اشکال اساسی اینجاست. و البته فکر به غایت نادرستی ست. اندیشه درست آنست که در توضیح پدیده ها”تفاوتها” را در نظر بگیریم تا به نتایج اشتباه آمیز نرسیم.
۲- آنان که مشکل ما را در ” فارسها” میجویند به تز « ملت حاکم فارس» باور دارند. این نظردرست نیست. چرا که در ایران ” هیچ ملتی حاکم بر کشور نیست”. حاکمیت را با این نظریه توضیح دادن غیر علمی ست. قدرت در ایران در دست طبقه سرمایه دار ِنظامی-مذهبی بنیادگرا ست. این حاکمیت است که «سیاست یکسان سازی ملل» را با تکیه به «فرهنگ فارسی»، که جنایت علیه بشریت میباشد، مثل دوران شاه ادامه میدهد؛ نه ملت فارسی که حاکم نیست.
تز ملت حاکم قادر به تشخیص و تفکیک این خصوصیات نمیباشد. و اشتباه است.
۳- دین اسلام به عنوان اعتقادات شخصی که از نظر قانونی آسیبی به خود شخص و دیگری نرساند و جدا از دولت باشد، مشکلی به جامعه ندارد، چیزی که اکنون مسئله ماست «مذهب سیاسی حاکم» بر جامعه است که به عنوان ابزار نابودی مردم بکار میرود.
۴- بکار بردن اصطلاحات” فارسها”، ” ترکها”، ” کردها” و غیره در رابطه با اعمال ستم و انحرافات بینشی از سوی اینان از دقت علمی برکنار است و تولید کج اندیشی میکند. چرا که اعمال ظلم همیشه از طرف حکومتها و اشتباهات نظری از سوی تئوری پردازان بوده است. محکوم کردن ملتها به خاطر تبعیضات حاکمیت و اندیشه نادرست نظریه پردازان مطلقاً غلط است.
۵-تئوری نژاد ها نظریه پوچی ست. رنگ انسانها بخاطر شرایط محیط زیستشان بوده و از نظر ژنتیک بشر به یازده ژن زن و هشت ژن مرد (اگر در ارقام اشتباه نکنم) بر میگردد. یعنی همه به نژاد انسانی میرسند.۶- مقاومت شاه اسماعیل در مقابل عثمانیها درست بود ولی او در داخل ایران دگر اندیشان را از دم تیغ گذراند. و در پی حاکم کردن مذهب سیاسی بود.
۷- در تعیین ملیت عوامل زیادی دخالت دارند: زبان و فرهنگ، سرزمین، آداب و رسوم، تاریخ و غیره از آن جمله اند.
۸- اهالی آذربایجان جنوبی کنونی نتیجه و درهم آمیختگی تمام اقوام بومی و مهاجر در این منطقه در طول تاریخ و پیش از تاریخ میباشد.
اقوام ترک شاخه های زیادی داشته و دارند که مغول یکی از آنهاست.
۹- هیچ ملتی بی فرهنگ نیست. در میان فرهنگ هرملتی رگه های مترقی و ارتجایی وجود دارند. فرهنگ مسلط حاکمیت در جامعه بیشتر مواقع نقش ارتجاعی ایفا کرده است. اخلاق مردم کشور تحت تأثیر روابط اقتصادی اجتماعی و سیاسی ناسالم جامعه به پستی میگراید. خودشان مقصر نیستند. سرنوشتشان از سوی حکومتها رقم زده میشود.
گؤزه ل گونلر
ساغ اولون

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen