Dienstag, 26. Oktober 2010

زاغه نشینان شیراز-تبریزلی سیامک



عکس : زاغه نشینان شیراز
آ. ائلیار
قسمتهایی از نوشته تبریزلی سیامک ، و برگردان فارسی اشعار :
« از کوچ روستایی به شهر صحبت میکنند و نمیگویند که این کوچ هرگز محصول طبیعی یک فرایند توسعه صنعتی نبوده. کوچ از روستا به شهر هم نبوده. بلکه کوچی از روستا به زاغه های شهرها بوده. کوچی برای یافتن یک شغل کاذب انگلی بوده. می بینیم که حاملان این ایدوئولوژی باستان پرستی شوونیستی یک بار نمیگویند کارگر لر به دنبال یک لقمه نان، مجبور به کوچ به شیراز میشود. بلوچ در قرن 21 هنوز بهداشت درست و حسابی ندارد. کارگر کرد بیکار است چون اصلا کارخانه ای در کردستان وجود ندارد.
*
... . برای بعضی شهرها گفته میشود که فلان پادگان داخل شهر است. اما در مورد کرمانشاه باید گفت که شهر داخل پادگان است و مردم به نوعی گروگان گرفته شده اند. بزرگترین صنعت این شهر توریسم است و توریستهای آن سربازان آموزشی هستند. لذا مشکلات زیادی نیز به سبب جوان بودن ایجاد میکنند. به همین خاطر است که کرمانشاه بیشترین تعداد حمامهای عمومی، قهوه خانه، تلفن راه دور و نظایر آن را بین تمام شهرهایی که من تاکنون دیده ام دارد. اما دریغ از یک صنعت سنگین و مادر. دریغ از یک پارک تفریحی درست و حسابی. همان پارک منطقه تاریخی بیستون را کثافت برداشته. یک حوضی دارد که رنگ آبش مثل قیر است. بهترین صنعتش همان صنعت هزار سال پیش نان خرمایی و روغن حیوانی است. خوب این چیزها بین تمام شهرهای مناطق ملی مشترک است. خرم آبادش هم دست کمی از کرمانشاهش ندارد. تبریزش را که گفتم، صادرات مهاجرش در رتبه اول است. اورومیه اش که دریاچه اش یقینا خشک خواهد شد و آبهای زراعت کشاورزانش شور و خدا به دادمان برسد. برای تمام این مشکلات، راه حل این آقایان چیست؟
*
از آنجایی که این بحثهای همیشه بیحاصل، تاکنون حاصلی جز ملال و اتلاف وقت نداشته و منبعد نیز نخواهد داشت، دو شعر از حبیب ساهر را تقدیم خواننده احتمالی ترک میکنم. من شخصا این شاعر مبارز و انقلابی (که پدر شعر نوی ترکی هم بعضا خوانده میشود) و اشعار او را خیلی دوست دارم»:
[بسیاری از اشعار آذربایجانی آنقدر زیبا و لطیف اند که امکان ترجمه را از مترجم سلب میکنند. به یک دانه برف و نقش و نگارهای زیبایش میمانند که هرگاه بخواهی روی دستت بدیگری نشان دهی آب میشوند. اینست که میگویند بهتر است شعرهابه زبان اصلی مطالعه شوند. اینرا هم بگویم که "اصلی" برابر لیلی ، و "کرم" برابر مجنون در فولکلور آذربایجانی ست. و داستانها کاملاً متفاوت از یکدیگرند.ائلیار]
حبیب ساهر:
«1-
رسمدیر عاشیق اولان بوتون جهاندا
یارینا گول گتیرر سئوگی باغیندان
من ایسه، عطیر ساچان کوللار ایچیندن
گتیردیم کهلیک اوتو، «میشو» داغیندان
دنیزه وورغون اولار بیر پارا شاعیر
سئورم من ده داغی گنجلیک چاغیندان
سوفره آچ! چؤرک گتیر، بال دا گتیر! قیز!
نئهره دن چیخارت بیر آز تزه یاغیندان
کئچرکن، کروان ایله، بارینج یولوندان
قوپارتدیق نئچه قارپیز، قارپیز تاغیندان
بسله ییب سئوگیلیمی داغلار هاواسی
ایچمیشدیر گؤزللییین صاف بولاغیندان
ایکی یول، گؤردوم بیر گون ایسسیز چؤللرده
سولونا دوغرو گئدیب، قاچدیم ساغیندان
***
2-
مخمل دی دونون، سیرمالی یلین
جئیران یئریشلی، آلا گؤز گلین
وورماسایدیم گؤز، گول جمالینا
یوخسا گلیردیم، تویونا سنین.
کاشکی اوبادان بیر گون کئچه یدیم
ناققیشلی قابدان ایران ایچه یدیم
بیر یاز سحری، گونش دوغمادان
بولاقلی داغا، سنله کؤچه یدیم
«اصلی»م اولسایدین
«کرم» اولاردیم،
باغریندا گیزلی بیر غم اولاردیم
یاشیل چمنده، باغدا، باغچادا
بیر گول اولسایدین
شبنم اولاردیم...
حکیم اولمادیم دردینی بیلیم
...سنی گؤرنده توتولور دیلیم
--------

شهریار:
«اولدوز سایاراق گؤزله میشم هر گئجه یاری
گئج گلمه ده دیر یار، یئنه اولموش گئجه یاری»
-------
فارسی: آ.ائلیار

شهریار:
ستاره انگاشته، هرشب چشم براه یار بوده ام
باز شب نیمه شد و یار دیر کرد دارد.
--------
ساهر:
1-
سنتی ست در جهان، آنکه عاشق است
گل میاورد برای یار، از باغ عشق
سی سنبر آوردم، از کوهِ "میشو".
برخی از شاعران شیفته دریا میشوند
منهم شیفته کوهم از ایام جوانی.
دختر! سفره باز کن! عسل هم بیار
دربیار از کوزه، کمی از کره تازه ات را.
با کاروان بهنگام گذر از راه "بارینج"
چندین هندوانه چیدیم از بوته هندوانه
پروده هوای کوهها، یارم را
نوشیده از چشمه گوارای زیبایی
روزی دو راه دیدم در صحراهای بدون رد
به حقیقت به سوی چپش رفتم و از راستش گریختم.
2-
مخملی ست پیراهنت، حاشیه اش سرمه دوزی شده
عروس چشم آبی، رفتار آهو وار
اگر نظر به زیبایی یت نداشتم
به عروسیت میامدم.
ایکاش روزی از اوبه میگذشتم
واز ظرف پرنقش و نگار دوغ میخوردم.
در بامداد ِبهاری،پیش از آنکه آفتاب بدمد
با تو
به کوه پر چشمه کوچ میکردم.
اگر "اصلی"یم بودی
"کرم"ات میشدم
تو دلت غم پنهانی میگشتم.
در باغ، باغچه، سبز چمنزاری
اگر گلی بودی
شبنم ات میشدم.
طبیب نشدم دردت بدانم
به دانگاه که می بینمت
به بند است زبانم...

از ایران گلوبال

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen