Samstag, 23. Oktober 2010

فوتبالیسم


آ. ائلیار
توپ فوتبال
فوتبالیسم
در میان روشنفکران بحثهای زیادی جریان دارد. بخشی از آنها مربوط به مسایل ملی ست. نتیجۀ این جدلها در طی هفته ها و حتی ماهها، از دیدگاهی ، میتواند اینطور جمبندی شود:
هیچ " مجهولی" برای طرفین " معلوم" نشده است. توضیح:
روش گفتمان طرفین:
- استناد به تاریخ: یعنی وارد شدن با متد ِ"تاریخگرایی" به بحث.
- استعمال مقولات کلیشه ای: یعنی بکاربردن واژه هایی که حاوی " اتهام" هستند. یعنی کلیشه گرایی.
- هرکدام از طرفین ، از قبل ، نسخه ای حاضر و آماده، از یک دکتر، در ذهن دارند. یعنی نسخه گرایی.
- نفی وجود دیگری، تکیه به وجود خود و سعی در اثبات وجود خودی. یعنی نفی گرایی.
مشکل:1- تاریخگرایی،2- کلیشه گرایی، 3-نسخه گرایی.4- نفی گرایی.
نتیجه عمل و مشکل مشکلات: "معلوم" نشدن حتی یک "مجهول".
نتیجه عملی: روشهای گفتمان غلط اند که هیچ مجهولی را معلوم نمیکنند.
راه حلی که مناسب به نظر میرسد:
- فرمول ِغلط ِ« تاریخ-کلیشه، و نسخه-نفی» را کنار بگذاریم. این فرمول را میتوان «مجهول در مجهول میشود مجهول» نامید.
- استعمال متد ِ« طرح ِمجهول ِمشخص، جهت یافتن ِمعلوم ِمشخص. بدون استعمال فرمول ِغلط.
آیا کسی قدرت استعمال این متد را دارد؟ معنای سادۀ این روش همان :
« سئوال مشخص برای یافتن جواب مشخص ، بدون پیشداوریهای ذهنی ست».
که عملاً کسی رعایت نمیکند. چون توانایی بکاربردنش را ندارد.
نام این مبحث را «بحث کنکرت» گذاشته اند. که همه میدانیم. ولی کی به اصول آن پایبند است؟ باید چشم براه بود و دید.
*
هرکس یک " ایسم"ی میسازد. اجازه بدهید منهم واژه " فوتبالیسم" را بسازم. و کسانی را که با فرمول مجهول در مجهول، حرکت میکنند فوتبالیست بنامم. و خود ِ"اینگونه متد گرایی" را فوتبالیسم اطلاق کنم.
مجهول هم اینجا توپ خوانده میشود، که میتواند نمادهای مختلفی داشته باشد.
*
بد نیست داستانکی را که با عنوان " فوتبال" نوشته شده همینجا نقل کنم.برای تکمیل تر شدن این مبحث .
فوتبال
دوستان باور کنید "توپ" پاره شد! ولی بازیکنان همینطوری بازی را ادامه میدهند. ندیدید؟ خیلی خوب، ببینید:
راستش با خود گفتم « مرد! کم لطفی نکن ، بیا نگاهی به بازی فوتبال این قهرمانان ، بکن ببین چه شاهکارهایی خلق میکنند.»
نشستم از اول همینطور ی هی تماشا کردم، تماشا کردم، یکهو وسط بازی "توپ" پاره شد! ولی باور کنید بازیکنان همینطوری بازی را ادامه میدادند.
میدونید بدبختی اینه که مدتی ست تلویزیون ما کار نمیکند. مجبورم بازی را از کامپیوتر دنبال کنم. از شانس بد ما، اینهم درست کار نمیکنه. همه اش به این فوتبال گیر داده ، وگرنه دوست داشتم فیلمی چیزی هم نگاه کنم.
صاحب مرده همه اش به این بازیها چسبیده و ول کن هم نیست. چکار کنیم، سرنوشته دیگر، کاریش نمیشود کرد. باید به دوستم بگم یک روزی بیاد اینو درست کنه.
اینه که نشستم از اول همینطور ی هی نگاه کردم، نگاه کردم، یکهو وسط بازی "توپ" پاره شد!
این جغله، ببخشید، آقا پسر ما هم، که پهلوی من وایستاده بود یکدفعه داد کشید «هو...را!«پان»پاره شد»!
گفتم پسرم توپ پاره شد. گفت آره بابا" پان پاره شد!"
ببخشید او زبانش نمیچرخه. هنوز کوچکه. وقتی بازی فوتبال میبینه داد میکشه : بابا بیا! پان!پان!
البته او مشکل تکلم ندارد. موضوع ، قصه اش این بود که من نشسته بودم کتاب میخواندم و او هم فوتبال تماشا میکرد. وسط بازی فوتبالی که او تماشا میکرد، من کتاب را بستم و انداختم کنار و گفتم: اه ، اینها هم تو پان گیر کرده اند. یکهو آقا پسر بلندبلند گفت: آها! فهمیدم اسم این بازی " توپانه". و بعدها کم کم "تو "را فراموش کرد و حالا همیشه از پان استفاده میکنه.
برگردیم به بازی و اینکه داشتم میگفتم بیچاره توپ پاره شد. و قهرمانان ول کن بازی نبودند. دراین میان تلفن زنگ زد. برداشتم.دوستم بود. پرسیدم چه خبر؟ گفت خبری نیست همینجوری زنگ زدم. پرسیدم تو سایتها چه دارن؟ گفت چیزی نیس همه اش از پان حرف میزنن. گفتم از پان؟ برای چی؟
یکهو این جغله، ببخشید ، آقا پسر ما، با شنیدن پان داد کشید: بابا پان پاره شد؟
گفتم : نه پسرم!
گفت: دروغ نگو! من میدونم پان پاره شده!
چه میدانم شاید هم حق با این ج ببخشید آقا پسر ماست. شاید هم راست میگوید پان پاره شده ما خبر نداریم...
ولی باور کنید بازیکنان همینطوری بازی را ادامه میدهند.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen