Donnerstag, 6. Januar 2011

دانشکده های زندگی

آ.ائلیار
ضروری میدانم در پیرامون نوشتهء آقای دکتر کاظم رنجبر تحت عنوان «من نه قهرمان هستم ، نه جک لندن ، نه ماگسیم گورگی !»، توجه ایشان را به نکات زیر جلب کنم:
1- آقای دکتر رنجبر گرامی، شما در نوشتهء پیشین خود با قید این جمله:«به آذربایجانی بودنم افتخار می کنم»، خود را آذربایجانی میدانید. از این بابت بسیار خوشحالم که با یک همزبان سخن میگویم. ولی از بابت دیگر غمناکم! چرا که این همزبان از تشخیص جنس نام من عاجز است! و نمیداند که آیا « ائلیار» را برای نامیدان پسران انتخاب میکنند یا دختران؟ یعنی آذربایجانی بودن شما در حدیست که کمترین آشنایی با « اسامی آذربایجانی» ندارید. چرا ؟ آیا یکبار هم به پاسخ این پرسش اندیشیده اید که چرا یک آکادمیسین هنوز که هنوز است با « اسامی زبان مادری خود آشنایی علمی» ندارد و از تشخیص نوع و جنس آنها عاجز است؟

دقیقاً مسئله همینجاست که فرزندان شما با دهها سئوال نوین برزبان، دوست دارند نسل کهن را، ضمن ارج گذاشتن به دانش و تجاربش، با «بیراهه هایش» آشنا نمایند. میدانید چرا در این خصوص عاجزید؟ چون قربانی «سیاست تکزبانی و تک فرهنگی» هستید. فرزندان شما سوگوار قربانیان بیشمار خود هستند. اندوه جانگذاز آنان را درک کنید و تحقیقات آکادمیک خود را روی چنین مسایلی متمرکز نمایید. آنوقت خواهید دید که حرف دل فرزندانتان نه سخن آخوند ها بلکه حرف دل یکی از بزرگترین نویسندگان ایران زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدیست که میگوید:
«من آذربایجانی ترک زبان، مجبورم به فارسی بنویسم،زبان من قدغن بوده و دراین سن و سال خود را بی هویت احساس میکنم.مسأله اصلی جنگ و جدال مبارزه با حکومت مرکزی درواقع مبارزه با تسلط و استبداد و بهره کشی و حق کشی است.مبارزه برای کسب هویت است...» منبع: گفت و شنودی با دکتر غلامحسین ساعدی در زمستان 1361 در پاریس توسط «ایرانشهر» منشره در واشنگتن.

فرزندان شما غم ساعدیها و صمدبهرنگیهاو براهنی هایشان را میخورند و میپرسند براساس چه سیاستی نگذاشتند اینان و میلیونها آذربایجانی به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند که بعد از عمری قلمزنی خود را چنین دردناک «بی هویت» احساس میکنند؟ آیا شما که جامعه و سیاست شناس هستید روی این مسئله تحقیقاتی انجام داده اید؟ اینجاست که خواننده آذربایجانی نوشته شما به حق میپرد: «شما چکار کرده اید»؟

ولی شما در پاسخ به زندگی خصوصیتان میپردازید، نه عزیز ِمن نه! موضوع « زندگی خصوصی» نیست بل «زندگی عمومی شما به عنوان یک متخصص که به آذربایجانی بودنتان هم افتخار میکنید»، مورد سئوال است. من در این خصوص از همان نکتهء اول که ،مطرح کرده اید، دانستم شما در مورد فرهنگ
زبان مادری و آذربایجان کاری انجام نداده اید.

آنان که از نظر علمی با فرهنگ و زبان آذربایجانی اندکی آشنایی دارند میدانند «ائلیار» در فرهنگ نامهای آذربایجانی در ردیف نامهای پسران قرار دارد و نه دختران. و به معنی دوست و یار مردم است.

واما موضوع اسم حقیقی و اسم مستعار، و یا نام قلمی و هنری، و یا تخخلص:
آقای دکتر رنجبر اصولاً شما باید بدانید که شخص نباید در نگاه خود به پدیده های مختلف « یکسان نگری» پیشه کند. چرا که غیر علمی ست. درست آنست که « هیچ پدیده ای با پدیده دیگر یکسان نیست ». فنومنها علی رغم اشتراکات، خاصه های ویژه، «شرایط و وضعیت » متفاوت با یکدیگر دارند. آدمها و قلمزنان نیز در زیر سیطره حکومتها از این قاعده برکنار نیستند.

قلمزنی طبق «وضعیت مخصوص خود» دوست دارد تمام قد همیشه خود را نشان بدهد، ولی قلمزن دیگر، بر اساس «وضعیت مشخص خود» دوست دارد تنها «اندیشه» اش چهره بنمایاند. چرا که اگر دقت کنیم « آدمی اندیشه است و دیگر هیچ»! فلسفه های زندگی هر قلمزنی متفاوت با دیگریست. شما اهل این فلسفه زندگی نیستید. اما نیما بود و دیگران بودند.
منهم با اندیشه های شما کار دارم و نه با شناسنامه و زندگی خصوصیتان.

از سوی دیگر، «گوهر مراد» همانقدر حقیقی ست که علامحسین ساعدی. و یا « بامداد» و شاملو.
وقتی در سیطرهء حکومتی که «پلیس » قانونیش برای جلب آزادیخواهان نام خود را نمیگوید چه دلیلی دارد که یک تحلیل گر و یا قلمزن « حتماً» باید با کارت شناسایی سخن بگوید و مطلب بنویسد؟
2- نقل قولی که بعنوان « نسل شما...» به نام اینجانب قید کرده اید، سخن من نیست بلکه سخن یکی از فرزندان شما، یک آذر بایجانی به نام Araz است که اینجانب تنها ناقل آن بودم، و در متن نیز با علامت تیره مشخص است. از طرف دیگر IP ها هم برای گردندگان سایت مشخص اند. در ضمن کامنت ایشان هنوز هم در سایت موجود است.

اما مهم سخن ایشان و دیگران بود که متأسفانه پاسخ شایسته ای از سوی شما دریافت نکردند.
شما از « تبادل افکار» و «نقد دیگران» و «خرسند هم می شوید» صحبت کرده بودید، ولی بدون طرح هیچ «اندیشی علمی» بدنبال یک پیام نوشتید:« به تبادل اندیشه با شما عزیران ، خاتمه می دهم ،و به کار های تحقیقی خودم ، در رشته خودم ادمه می دهم».

آقای دکتر رنجبر، تحقیقی که به مهمترین مشکلات زندگی جاری در جامعه نپردازد و به پرسشهای تشنگان آگاهی پاسخ ندهد چه «تحقیقی» میتواند باشد؟
یادش به خیر صمد بهرنگی را که نه تنها از مردم نمیگریخت بلکه داستانهایش را در قهوه خانه ها مینوشت.
برای یک جامعه شناس سیاسی حاذق، شناخت « جامعه کوچک همزبانانش» میتواند موضوع یک تحقیق علمی باشد. آقای دکتر گرامی، آیا چنین چیزی ابداً به ذهنتان خطور کرده است؟

3- شما به «سیاست بازان بی سواد » اشاره میکنید، اما از نشان دادن چگونگی بیسوادی آنان عاجزید، و مردم و جوانان تشنه آگاهی را تنها میگذارد و میروید، میدانید چرا؟ چون «چیزی» ندارید که به آنها بدهید. و فاجعه اینجاست.
«بیسوادی و قیمتهای بس گران»را توضیح دهید و راه پیشنهادیتان را ترسیم کنید، باکلی گویی مسئله ای حل نمیشود. دقیقاً از همین «جنبه ژئوپو لتیک و ژئواستراتژیک برمنطق علمی» که خودتان میگویید. متأسفانه پیامهای شما فاقد این خصوصیات بودند.

آقای دکتر رنجبر، من بسیار در شگفتم از اینکه شما با آن تخصصتان چرا «جوهر» پیام مرا در نیافته اید ، ولی دوست عزیزی که هیچوقت ادعای چنین تخصصی را نداشته است، بروشنی میداند که من چه میگویم. ایشان مینویسند:
« تمام صحبت ما بر سر مسؤلیت اجتماعی و دین به وطن بود که البته شما تا آخرش متوجه نشدید و مسائل را متأسفانه شخصی کردید.در سکوت قبرستانی رژیم دیکتاتوری عده ای از هر صنف و طبقه ای شهامت به خرج داده، سکوت را می شکنند و فریاد مظلومیت ملت خود را فریاد میزنند. هزاران هزار فشار و تضییق پیدا و پنهان را به جان میخرند. از محل کارشان اخراج میشوند، تهدید میشوند، به زندان می افتند و حبسهای طویل المدت میگیرند، خانواده هایشان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند...خوب اگر اینها اشتباهی دارند، چرا شما از همان مکان امن و با اسم اصلی آنها را دلسوزانه نقد نمیکنید؟ چرا راه و چاه را نشانشان نمیدهید؟ چرا فقط گیر داده اید به مدرکهایشان؟ ما این صاحب مدرک مطالعات استراتژیک را که در عین حال عشق وطن داشته باشد و حاضر به پرداخت هزینه های سنگین باشد و از طرفی هم مورد وثوق جنابعالی باشد، از کجا پیدا کنیم؟ از جیران داغی؟ وقتی آقای ائلیار از شما میخواهند که سخن بگویید، منظورشان این چیزهاست...از کامنت آقای تبریزلی سیامک».
4- کسی نگفته بود شما جک لندن و ماگسیم گورگی و انقلابی هستید. موضوع سحن پیرامون«شخصیتها»ی غیرآکامیک و آکادمیک بود که گفتیم آکادمیک ها، اکثراً، در زمینه های زیادی حرفی برای گفتن ندارند چرا که تحصیلاتشان تنها برای نان و آب بوده است و مدرک گرایی. و هیچوقت «دانشکده های زندگی» و «کلاسیهای خود آموزی» را نگذرانده اند و دلشان برای مردمشان نسوخته وانبانشان خالی ست.

با احترام
سیز ساغ، من سلامت.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen