Sonntag, 16. Januar 2011

زمان ِ« تغییر رفتار» ِدیکتاتور گذشته است.


آ.ائلیار
زمان ِ« تغییر رفتار» ِدیکتاتور گذشته است.
مقاله ء «آقای خامنه‌ای! فردوست‌ها از شما آریامهر میسازند » از آقای فرخ نگهدار، منتشر شده در سایتهای مختلف، به خاطر طرح موضوع ِوجود ِ امکان ِ« تغییر رفتار» ِدیکتاتور ، توجه مرا به خود جلب کرد. نکته گرهی در این نوشته انتخاب «زمان» سپری شده برای تغییر رویه «رهبر» بجای «زمان حال» از سوی ایشان است. ذکر برخی نکات در ارتباط با گره یاد شده و کلاً جنبش مردم ایران و آینده آن را ضروری میدانم.
آقای نگهدار مینویسند:
«من به تجربه دریافته ام که کسانی اصلاح طلب اند که تغییر رویه رهبران سیاسی را ممکن بشمارند...قبول می کنم. رجال سیاسی متفاوت اند. اما موثرترین عامل تنظیم کننده رفتار رهبران سیاسی این تفاوت ها نیست؛ فشاری است که از سوی بلوک های قدرت بر آن "رهبری" اعمال می شود.»
این« فشار» از چند طرف میتواند وارد شود:
الف- از سوی بلوک های قدرت در بالا
ب- فشار از بیرون درسطح جهانی
ج- فشار مردمان از پایین.
د-برایند فشار سه عامل بالا در یک زمان مشخص بر «رهبری».
باز مینویسند:«می توان نگذاشت کار به آنجا بکشد که کار از کار بگذرد و راه اصلاح مسدود شود...هنوز راه اصلاح باز است هرگاه رهبر جمهوری اسلامی ایران در رقابت سیاسی دخالت نکند و نهادهای قانونی کشور هر چه بیشتر قادر باشند مستقلا تصمیم گیری کنند. راه بازگشت مردم به پای صندوق های رای باز است هرگاه شما قدرت قانونی خود را به اهرم اجرای اهداف یک جناح تبدیل نکنید. خشتِ کج آن روز نهاده شد که شما به مجلس "حکم حکومتی" فرستادید. امروز کار به جایی کشیده که عده ای دوره افتاده اند که از شما برای آوردن سر رقبای انتخاباتی خود "حکم حکومتی" بگیرند و شما هنوز (به آوردن سر) تن نداده اید.»
با توجه به نکات بالا باید گفت:
جامعهء ایران و آقای خامنه ای دورهء اصلاحات در زمان آقای خاتمی را تجربه کردند. نشانی از« تغییر رویه رهبری و رهبران» دیده نشد. برعکس با دورهء آقای احمدی نژاد، اصلاحات سطحی را هم نفی کردند. و با سرکوب جنبش «رأی من کو؟» «زمان و شرایط مشخص تغییر رویه» را از دست دادند.
این برهه ها زمان مناسب تغییر رویه برای شخص آقای خامنه ای بود که شدیداً بر استمرار رویه استبدادی خود پای فشرد.
اکنون آقای خامنه ای و دیگر رهبران، تحت فشار برایند سه عامل بالا هستند.
اما این فشار سه زاویه یی به اندازه ای نیرومند نیست که حاکمیت را متلاشی کند. فشار مذکور با بپاخاستن مردم در سرتاسر کشور و فشار بیشتر جهانی وعمیق تر شدن تضادهای بلوک قدرت در بالاست که میتواند دیکتاتوری را از بین ببرد. اگر این فشار موجب شود که رهبران ایران بخواست مردم تن بدهند دیگر «کار از کار گذشته» است.
اکنون آنها «زمان تغییر رویه» را از دست داده اند. براساس ویژگیهای نظامی و ایده لوژیک مذهبی و تبعیض گرای خود تا هنگام متلاشی شدن هیچگونه تغییر مثبتی در رفتار خود نخواهند داد.
راه اصلاح مسدود شده و آقای خامنه ای از آنجاییکه «زمان» را از دست داده، به هیچ کدام از «هرگاههای» آقای نگهدار تن نخواهد داد. ایشان امیدوارند «رهبری» در این زمان و شرایط رفتار خود را دگرگون کند ولی فراموش میکنند که «زمان از دست رفته» دیگر باز نمیگردد.
دیکتاتورها وقتی میتوانند تغییر رویه دهند که زمان را از دست نداده باشند. و معمولاً هم آنرا از دست میدهند و کار از کار میگذرد.
*
آقای نگهدار بجای اینکه به فکر «قدرت و رهبری در بالا» باشد بهتر است در اندیشهء پایین یعنی «مردم» باشند که چگونه بعد از رفع دیکتاتوری نیروهای دموکرات و ضد تبعیض و سکولار با همبستگی متقابل کنترول اوضاع را دردست گیرند؟ و این نیروها چگونه میتوانند برای تغییر حاکمیت بین خود همبستگی ایجاد کنند؟
رهنمود دادن به حاکمیت یعنی نشناختن مختصات و خصوصیات آن. با این امید که حکومت به آنها گردن بگذارد.
رویدادها نشان میدهند که اکنون مسئله مردم ایران نه اصلاح دیکتاتوری بل تغییر و رفع آنست. در این رابطه توجه به نکات زیر را مفید میدانم:
در ایران همبستگیهای کاری با شروع جنبش بوجود میایند و با اوجگیری و گستردگی آن اوج میگیرند.
این از خصوصیات سیاسی نیروهای فعال جامعه ایران است. اینست که پیش از جنبش همبستگیها ضعیف و کاری نیست.
نیرو یا نیروهایی که از سازماندهی و قدرت توده ای خوبی برخوردار باشند امکان و شانس بدست گرفتن قدرت را بیش از دیگر نیروهادارند.
وظیفه نیروهای مترقی ست که به این مسئله بسیار اهمیت داده و قبل از توفان برای کنترول آن با برنامه روشن و مشخص، خود را متشکل و آماده سازند. وگرنه در میان «آشوب» قدرت گیری نیروهای ارتجاعی و نیمه ارتجاعی به خوبی امکان پذیر است.
اگر نیروهای مترقی بدرستی سازماندهی و متشکل شوند امکان سرکار آمدن یک حکومت با ویژگیهای فدرال دموکراتیک در ایران از زمینه فرهنگی و سیاسی کافی برخوردار است.
بارها آرزو و امید ایجاد یک «تشکل عمومی» برای کمک به مبارزه داخل را در خارج از کشور مطرح کرده ایم، ولی همچنانکه پراتیک نشان داده این امر تحقق نیافته است چرا که تحقق پذیر نیست، چون از بستر خود، ایران و مبارزه جاری و جنبشها دور است و خلاف خصلت همبستگی کاری نیروهای فعال ، که در میان جنبش پدید میاید، میباشد.
بنابرین « تشکل عمومی» مردم ایران ، با توجه به ویژگیهای نیروهای مترقی ، با احتمال قریب به یقین «در میان جنبش سراسری» امکان پذیر خواهد شد.
برای چنین روزی تشکلها و سازماندیهای قبلی از اهمیت بسزایی برخوردار است.
*
دید آقای نگهدار در مقاله خود نه متوجه مردم و آینده جنبش و رفع استبداد بلکه توجه یک جانبه به حکومت و توهم تغییر رویه «رهبری» ست. چیزی که روند حرکت آقای خامنه ای نشان میدهد عدم امکان تغییر رفتار اوست.
او بخوبی میداند تغییر رفتار ، فرجامش تغییر حکومت و حاکمیت است.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen