Montag, 21. März 2011

تزهای کوتاه سیاسی پیرامون جامعه رنگارنگ


آ. ائلیار
تزهای کوتاه سیاسی
 پیرامون جامعه رنگارنگ مردمان ایران
1- «استقلال-اتحاد» یا بعکس ، «اتحاد-استقلال» که هردو فرم یکی ست، به معنای «استقلال برای اتحاد» و یا «اتحاد برای استقلال» است. در جهت رسیدن به دموکراسی.
2- در استقلال، اتحاد، و در اتحاد، استقلال میتواند وجود داشته باشد و موجودیت پیدا کند.
3- اتحاد داوطلبانه است همانطور که استقلال داوطلبانه میباشد. و «اجبار » به هرشکلی نادرست و فاجعه برانگیزاست.
4- «آزادی، برای انتخاب راه زندگی»، بنیاد تز «استقلال و اتحاد» است.
5- حرکت در جهت «رفع ستم ملی و تبعیض، ناعدالتی اجتماعی، دیکتاتوری» برقراری« برابر حقوقی همه جانبه، عدالت اجتماعی، دموکراسی» از راه اداره ایران با سیاست « غیر متمرکز» یایه همکاریهاست.
6- «تمرکز»ِ سیاست ِ«غیر متمرکز» ِ پیرامون در مرکز، بنیاد «اتحاد» برای اداره تمام ایران است.
7- تز «استقلال و اتحاد» از سیاست « غیر متمرکز در پیرامون و تمرکز یافتهء آن در مرکز، پیروی میکند.
8- بر داشتن «مرزها» از طریق ایجاد «اتحادیهء منطقه ای» و پایان دادن به تقسیم ملتهای تقیسم شدهء کرد، ترک و بلوچ و عرب و ترکمن و غیره.
9- هر «استقلالی» که وارد «اتحاد» در ایران نشده باشد میتواند دوباره به «اتحاد» وارد شود.
10- ایجاد روابط برابر حقوقی و مسالمت آمیز بر پایه صلح و دوستی باتمام کشورها، و دفاع از حقوق بشر.
11- حقوق بشر و مکملهای آن پایه قوانین داخلی ست.
مسئله ملی:
۱- ضرورت دارد و درست اینست که وجود و حق و حقوق ملیتهای گوناگون را به رسمیت شناخت.

۲- ستم ملی جنایت علیه بشریت است.

۳-راه دموکراسی در ایران از راه رفع ستم ملی میگذرد.

۴- دیکتاتوری حاکم بدون همیاری مبارزات خلقها و ملیتها به زانو در نمیآید.

۵- حمایت و پشتیبانی از مبارزات خلقها در خدمت شکست دیکتاتوریست.

۶- سیاست تمرکزگرایی در خدمت ستم ملی ست.

۷- اتحاد داوطلبانه ملیتها ، با رفع ستم ملی، ضامن بقای ایران است.

۸- مبارزه و حرکت مشترک علیه دیکتاتوری بدون به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملتها ممکن نیست.

اندیشه "خودی و غیر خودی" تنها در بافت فکری حکومتی ها نیست بلکه این فکر جهانبینی بسیاری از روشنفکران را هم تحت تسلط خود در آورده است.
زندگی آموزگار سختگیری ست تمام آنچه را که اشخاص نمیخواهند یادبگیرند با هزینه های زیاد یاد خواهد داد.
با آرزوی سلامتی و پیروزی برای جوانانمان که راه دموکراسی و مدنیت و تمدن را هموار میکنند.
برای مردم نمیتوان راه تعیین کرد!
خیلیها بر آنند که برای «مردم ایران» راه تعیین کنند. غافل از اینکه نمیدانند برای مردم نمیتوان راه تعیین کرد! بلکه راه را مردم خودشان انتخاب میکنند و پی میگیرند. با حرکات و جنبشهایشان.
فقط باید کوشید راه مردم را که بر اساس خواسته هایشان پیش میگیرند شناخت. و در تقویت و سازماندهیشان کوشید. مسئلهء راه مردم ایران ساده و روشن است اگر برای آنان «راه» تعیین نکنیم.
راهی که مردم ایران بر پایه خواسته هایشان خارج از ارادهء من و شما انتخاب کرده و پی گرفته اند:
1- جنبشی در سرتاسر ایران پنهان و آشکار جریان دارد که میگوید:« دموکراسی و عدالت اجتماعی میخواهم و از دیکتاتوری بیزارم».
2- جنبشی در سرتاسر ایران در جریان است که میگوید:« ما مردمان متفاوت و گوناگونی هستیم که ضمن دموکراسی خواهی و عدالت طلبی میخواهیم اداره امور مربوط به خود را ، خودمان بدست بگیریم و درعین حال در سرنوشت کلان کشور نقش داشته باشیم».
اگر این دو جنبش و راه و خواسته را در یک فرمول خلاصه کنیم میشود « حرکت و جنبش دموکراسی خواهی و ادارهء امور خود با جهتگیری عدالت اجتماعی طلبانه». این راهیست که مردم ایران بخواهیم نخواهیم، ادامه میدهند.
تجزیه تحلیل آن هم نشان میدهد راهیست انسانی، به حق و به سوی پیشرفت.
شیوهء رسیدن به اهداف و مطالباتش نیز مسالمت آمیز و مدنی و سیاسی ست.
و همخوان با معیارهای جهانی.
خردمندانه است آنان که دوست دارند احساس مسئولیت کنند بهتر است «جای» خود را در مسیری که مردم میروند انتخاب کنند. و در حد توان خود یاور مردم باشند.
این راه مال ماست و تاریخ ماست که خودمان مینویسیم . هیچ نیروی خارجی و هیچ دیکتاتوری دستاوردهای آنرا به ما تقدیم نکرده و نخواهد کرد.
ما خودمان باید با نیروی همبستگیمان به این اهداف و مطالبات برسیم.
اپوزیسیون خودی با یکدست شدن حکومت از شرکت در قدرت سیاسی به بیرون رانده شد و روند تجزیه به سه بخش مردمی و میانه و حکومتی شدن دوباره را طی میکند.
پیروزی مردم در گرو ایجاد پیوند بین جنبش دموکراسیخواهی و عدالت طلبانه از یکسو، با جنبش خلقها و عمق بخشیدن به شکافها در نیروی حکومت، و حکومت با مردم، و همراه کردن اصلاح طلبان مردمی با خواسته های توده ها، از سوی دیگر، قرار دارد. جنبشها بر روی این شکافها بصورت طبیعی با جرقه هایی پدید آمده اوج میگیرند.
اگر این جنبشها از هدایت حرکات عاجز باشند به خواسته هایشان نخواهند رسید.
نیروهای ارتجاعی و نیمه ارتجاعی با قدرت گیری، تمام تلاشها را برباد خواهند داد.
حکومت به عنوان نهاد قدرت از یکسو خواسته های اقتصادی و ایده لوژیک و تبعیض گرانهء گروهای اجتماعی(طبقه و اقشار) حاکم که به شکل گروهای نظامی -اقتصادی - مذهبی متشکل شده اند ، را پیش میبرد و از سوی دیگر خود را خدمات رسان جامعه مینمایاند. اما شکافهایی بین خود و مردم دارد که با یک جرقه میتواند هستی او را به خطر اندازد. مردم با آمادگی، به هنگام جرقه، میتوانند جنبش را در مسیر تأمین مطالبات خود پیش ببرند.
دموکراسی و دیکتاتور ها
بله درسته، در جامعهء ما دیکتاتور ها هم از دموکراسی سخن میگویند. باید این مسایل را جدی گرفت و ریشه های آنرا نشان داد.استبداد دیگر امکان بقا نظری ندارد،اما بناچار لباس دموکراسی به تن میکند.
آقای احمد آذربایجان
عزیز ، ممنون از پیامتان.
نوشته اید: «آقای آذری! قیافه دموکراتیک بخود نگیرید. شما شبکه ای هستید که هر صدای مخالف با گرکان خاکستری (تلویزیون گوناذ) را خفه می کنید. فرق نمی کند این مخالف چه کسی باشد. شما علیه مخالفانتان به پست ترین شیوه ها متوسل شده اید. همین نظمی تا دیروز مورد حمایت شما بود. چون در برابرتان قرار نگرفته بود. حال که مخالفتان شده، پرونده ساواکی و... اش را بیرون کشیده اید.هر کس هر قدر هم کثیف باشد، بشرط نزدیکی با شما تقدس می یابد. شما و شبکه گرگان خاکستری (کوناذ تی وی) مخالف هر نوع پلورالیسم هستید. این شیوه شما نهضت آذربایجان را به نابودی خواهد کشید».
- ضرورت داشت چگونگی این «خفه» کردن را در «تئوری و عمل» با فاکت و مثال توضیح میدادید. جنبش آذربایجان برای «پالایش خود از انحرافات» گوناگون نیاز مبرمی به دیدگاههای مختلف و متفاوت و متضاد و بحث نظری دارد.
-بله درسته، در جامعهء ما دیکتاتور ها هم از دموکراسی سخن میگویند. باید این مسایل را جدی گرفت و ریشه های آنرا نشان داد.استبداد
دیگر امکان بقا نظری ندارد،اما بناچار لباس دموکراسی به تن میکند.
-جنبش آذربایجان «استقلال نظری و عملی» خود را به هر بهایی که شده باید حفظ کند و در این مسئله جایی برای هیچگونه اما و اگری نیست.
- در حرکت آذربایجان سیاست و عمل و اندیشه های هیچ شخص و جریانی از «نقد متین و استدلالی» مصون نیست، و تهدید، اعمال خشونت ، اتهام زنی، محاکمهء پیش خود، و غیره نباید جایی در جنبش داشته باشند.
- حرکت ملی-دموکراتیک آذربایجان در جهت دموکراسی ست نه دیکتاتوری. این حرکت با هیچ شیوهء استبدای سر شوخی ندارد.
-ما با «تئوری بوزقورت و مانقورت » سر از استبداد و دیکتاتوری در میاوریم. همانطور که مارکسیزم به جای بهشتِ سوسیالیسم، سر از جهنم استالینیسم و پولپوتیسم در آورد.
-این جور تقسیم بندیهای انسانی ( مانقورت و بوزقورت)، در جامعه شناسی مدرن و حتی در روانشناسی نوین هیچ جایگاهی ندارند.
-تقسیم بندی ایده لوژیک انسانها یک تقسیم بندی بنیادگرایانه و ضد علمی ست. و اینبار به نام ملی و ضد ملی . یا مانقورت و بوزقورت. این تئوری همان نگرش دشمن جوی و توطئه یاب است.
- این نظریه آدمها را به دوست و دشمن، خوب و بد، انقلابی و ضد انقلابی، و پدیده ها را به سیاه و سفید، زشت و زیبا و مانند اینها تقسیم میکند. صاحبان این اندیشه ها همیشه خودشان را خوب و انقلابی ، زیبا و روشنایی، میپندارند؛ ولی دیگران را همواره کثیف و بد و تاریکی و دشمن میانگارند . اگر هم قدرت داشته باشند شروع به محو و نا بودی دیگران میکنند. این دقیقاً همان دیدگاه خمینی و استالین و موسولونی ست.
-صاحبان همه عقاید متضاد و متفاوت در آذربایجان گلهای رنگارنگ سرزمین ما هستند. بدون مخالف، دیکتاتوری حاکم میشود. و با به رسمیت شناخته شدن مخالف دموکراسی پا میگیرد.
-سلاح حرکت آذربایجان علیه دیکتاتوری، دموکراسی ست. فقط با دموکراسی میتوان دیکتاتوری را به زانو درآورد. فراموش نکنیم، همیشه استبداد دیکتاتوری را تکمیل میکند. ما با به کارگیری روشهای استبدادی نمیتوانیم علیه دیکتاتوری به جنگیم بل آنرا ناآگاهانه تکمیل میکنیم و در خدمتش قرار میگیریم. یعنی آب به آسیاب استبداد میریزیم.
-کار نقد تعطیل بردار نیست. در داخل فعالین جنبش در همه جا حتی در زندان هم درحال نقد و بررسی کارها و اندیشه های خود هستند. این روش ضامن پیشرفت است.هرجاکه نقد و بررسی تعطیل شود مرگ فرا میرسد.
- اتحاد تشکل های آذربایجان جنوبی، مهمترین و ضروری ترین مسئله جنبش ماست. سه گام تشکل جنبش:
الف- نقد بیرحمانه همه چیز. ب- تنظیم استراتژی و تاکتیک و اهداف بلند مدت و کوتاه مدت جنبش . پ- استفاده از تجربیات نوین داخلی و جهانی برای سازماندهی .
برای برداشتن این سه گام، باید بدون استثنا تمام جریانات فکری و تشکیلاتی و شخصیتهای مستقل آذربایجان جنوبی شرکت کنند.
اینکار کی انجام پذیر است؟ زمانی که بیش از هفتاد در صد هویت طلبان در داخل و خارج از نظر فکری برای این کار« پالایش نظری» پیدا کنند. و عمیقاً بدانند که « همه چیز باید جمعی تصمیم گرفته شود.»

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen