Mittwoch, 3. November 2010

مسئله ملی و عشق عمومی


آ. ائلیار

مسئله ملی و عشق عمومی

ممنون از گردانندگان ایران گلوبال به ویژه آقایان کیانوش توکلی و کیومرث نویدی که مسئله ملی در ایران را مورد توجه قرار داده اند. همینطوراز پیامگزاران گرامی که ما را از نظریاتشان آگاه میسازند.
به دنبال پرسش آقای فرهاد از آقای تبریزلی سیامک و پاسخ اینجانب به برخی مطالب نوشته سیامک عزیز مصاحبه هایی از تحلیل گران مسایل ملی و ایران در سایت درج میشوند که ابعاد تازه ای به موضوع میدهند.

از آنجاییکه مسئله ملی در ایران از مهمترین مسایل جامعه ماست دوست دارم اندیشه های خود را از این طریق با فعالین جنبشهای ملی و دموکراسی خواهی در میان بگذارم. نوشتم از مهمترین ، چرا که میاندیشم در ایران راه دموکراسی از راه رفع ستم ملی میگذرد. ستم ملی یی که در حقیقت جنایت علیه بشریت است. این ستم هم قاتل روح است و هم قاتل جسم.آنکه این ستم را با تمام تار و پودش نچشیده بسیار سخت است که پی به ماهیت ویرانگر آن ببرد. در ایران هیچ حکومت دموکراتیکی نمیتواند ادعای دموکراتیک بودن بنماید بدون آنکه مردم را از چنگال این هیولای دهشتناک رهایی بخشد.

هرکدام از ما ستمکشان شاهد دههااستعداد درخشان مردممان در عرصه های گوناگون علم و فرهنگ و هنر بوده ایم که به خاطر این ستم بسان برگهای خزان زیز پای این غول بدسرشت له و لورده شده اند و هرگز نشانی از آنها باقی نمانده است. انگار که اصلاً نبوده اند. زنده یاد صمد بهرنگی فقط یکی از این استعداد ها بود که بر حسب تصادف توانست گلیم از آب بیرون کشد و چشمها بگشاید. من شاهد استعدادهای فراوانی چون او بودم که دریغا همه به تاراج این ستم رفتند. نه نامی از آنها ماند و نه نشانی. وقتی استعداد های خلقها را درو میکنند بیجاست که خود را سوگوار عدم پیشرفت نشان دهند.

برای حل مشکلات جوامع بشری، به ویژه برای رفع دشواریهای جامعه خودمان « هیچ راه و نسخه حاضر و آماده ای نبوده و نخواهد بود».
راه حلهای «نسبی» را با «هم اندیشی جمعی و مردمی» ، با حک و اصلاح آنها در حین عمل ، و ارتقاء تدریجی آنها از مرحله پایین به مراحل بالاتر و بهتر ، با آزمایش و خطا، به شیوه دموکراتیک با شرکت فعالانه همه مردم ، باید پیدا کنیم.

دوران نسخه های چند متفکر، یک یا چند حزب، یک یا چند رهبر به سر آمده است.
انحصار طلبیها، بهشت ساختنها، یارگیری از این یا آن عامل بیرونی، عظمت طلبیها، حاکم کردن حکم خود به دیگران و نظایر این کجرویها دیگر باید به آشغالدونی تاریخ سپرده شوند. وگرنه باز هم کلاهمان پس معرکه است. باز هم ازچاله در نیامده ته چاهیم .

برای اینکه « تکه تکه» نشده و دچار جنگهای داخلی نشویم، به انقلابات پرخون و ویرانگر گرفتار نیاییم، برای اینکه « پیوندهای دوستی و برادری » را در راه رفع ستم ملی و دموکراسی و پیشرفت و سازندگی در صلح و آرامش پی بگیریم ، مجبوریم « به درد دل یکدیگر، به زخمهای چاره نشده یمان » که عامل « عقب ماندگیمان » نیز هستند ، خوب توجه کنیم و چاره ای بیابیم.مردمان گوناگون جامعه ما زخمی اند، چرا که حق و حقوقشان پایمال شده، چرا که امکان زندگی انسانی از آنان سلب شده، چرا که شدیداً «ناراضی» اند، و ناراضی بودند. در تمام دوره ها.

عصر حاضر دوران ملتهای با دولت و بدون دولت است. ملتهای بدون دولت در صورت مهیا بودن شرایط و حقوق برابر میتوانند متحد شوند و در کنار دولتهای محلی، دولت و ملت سیاسی-جغرافیایی واحدی را تشکیل بدهند. و در سطح جهانی به عنوان مردم یک کشور نام برده شده و مورد توجه قرار بگیرند.

فرهنگ فارسی معتبر دکتر محمد معین مینویسد: قوم اسم عربی ست. «گروه»ِ مردم از زن و مرد. خویشاوند.
همانطور که معنی واژه نشان میدهد این نام مربوط به دورانهای برده داری و فئودالیته است و نمیشود مردم آذربایجان و کردستان و دیگر جا ها را که در دوره سرمایه داری زندگی میکنند و عنصر « خویشاوندی» بین آنها پیدا نیست و هیچ نقشی ندارد « قوم» نامید. مگر اینکه ناآگاهی و یا « اغراض سیاسی» پشت این اسم خوابیده باشد.
نامهای خلق، میلیت، ملت بدون دولت( یا کوتاه شده «ملت») به واقعیت نزدیکتر هستند.

کسب هویت سرتاسری از راه فرهنگ فدراتیو مشترک و مترقی به صورت آزادانه و داوطلبانه ممکن است. و گرنه با زورچپانی یک فرهنگ تکزبانی ِغالب حکومتی ِعقب مانده به دیگران و لگدمال کردن فرهنگ و هویت ملی آنان گذشته از اینکه جنایت است در عین حال شونیسم و ستم ملی را به دنبال دارد. و هیچ هویت مثبت سرتاسریی را ایجاد نمیکند. مگر اینکه شخص هویت کاذبی بیابد.
جنبش ملی- دموکراتیک خلقها برای زدون هویت کاذب تحمیلی و کسب آگاهانه و آزادانه و داوطلبانه هویت مترقی ملی و سرتاسری و جهانی ست. درک غیر تحمیلی فرهنگ دیگر خلقها ست که در قلب ما عشق و علاقه و جانفشانی در راه آزادی و سعادت عمومی میآفریند، نه هویت کاذب تحمیلی که بازتاب ستمگریهاست. اندیشه رهگشا « کسب هویت آگاهانه و انسانی،رد هویت کاذب» است.
انکار وجود دیگری یعنی انکار پیوند با دیگری یعنی از هم گسیختگی و تلاشی. وجود دیگری را با تمام ویژگیهایش به رسمیت بشناسیم.

آنانکه کثیرالملله بودن ایران، ستم ملی، حق تعیین سرنوشت و اداری نامتمرکز را انکار و نفی میکنند نه تنها در حل مشکلات یاری نمیکنند بلکه ناخواسته بر گره دشواریها میافزایند.اگر این روش و نگاه مشکل گشا بود ایران تابحال بهشت برین شده بود.


اتحاداوطلبانه ی ملیتها تنها با تأمین تمامی حقوق ملی آنها یعنی « برابر حقوقی ملیتها» امکان پذیر است. هم درعرصه ی نبرد علیه دیکتاتوری و هم در راه برقراری دمکراسی و رفع ستم ملی.

مسئله و مشکل پان فلان و پان بهمان نیست. مشکل عدم اعتماد و اطمینان ملیتها برای تأمین حقوق خود در همکاری و همراهی با نیروهای دیگر است. این تجربه ی تلخ را قرن اخیر به آنها آموخته است. آنها بعد از فداکاری ها و جانفشانی های بیشمار در انقلابات و جنبشها همیشه خود را دست خالی و بی حقوق و تحقیر شده یافته اند. این یخ ها باید ذوب شوند.

یکی از راههای آن هم حمایت فکری و عملی سرتاسری از مبارزه ی میلیتها برای کسب و تأمین حقوق مدنی و ملی آنهاست. و ملیتها هم متقابلاً همین وظیفه را به عهده دارند.
اتحاد و دوستی و اعتماد با به رسمیت شناختن هویت متفاوت، و حق و حقوق دیگری میسر است ، و نه با انکار وجود او، و یا اذعان دست و پا شکسته به وجودش.

خلق و مردم آذربایجان کنونی حاصل و نتیجه در هم آمیختگی همه طوایف و اقوام ساکن و کوچنده ماقبل و مابعد تاریخ و عصر جدید در این منطقه بوده که عنصر « ترک» یا ترکی در آن غالب است.

زبان خلق آذربایجان « ترکی آذربایجانی» ست که یکی از شاخه های زبان ترکی ست ، و بدین جهت آنرا زبان « ترکی » هم مینامند. مردم این دیار « خواسته هایی» دارند که « هویت» کنونی آنان را تشکیل میدهد. و برای تحقق خواسته هایشان « جنبش ملی-دموکراتیک» مسالمت جویانه گسترده ای را به حرکت درآورده اند.

چرا نباید جنبش های ملی - دموکرایتک و عدالتخواهانه مسایل خود رااز راه خشونت و جنگ مسلحانه حل کنند؟ خواسته های جنبشها در کل مسایل سیاسی - مدنی ست. و مسایل سیاسی-مدنی هم راه حل نظامی ندارند. دیدگاههای تاکنون حاکم شده دوست و دشمن، خودی و غیر خودی( با نامهای گوناگون)، استعمار و مستعمره داخلی، ملت ستمگر و ملت مظلوم ، جداکردن سرگذشت ستمدیدگی خود از دیگر ستمدیدگان، رهایی خود را در تکروی جستن، تاریخ مشترک را ندیدن و بر سرگذشت فردی تأکید کردن، انقلابیگری سنتی پیشه نمودن،مسایل آینده دور را امروز حل کردن، ازاندیشه ها نوعی مذهب و ایده لوژی ساختن، طرحهای غیر عملی و رویایی دنبال کردن، دگر ستیزی و فرهنگ ستیزی را بجای نقد علمی و بدون غرض ورزی سیاسی نشاندن و مانند اینها، دقیقاً آن دیدگاههایی هستند که از سوی فعالین آگاه جنبشها باید بیرحمانه نقد و بررسی شده و از عرصه نظری به کنار گذاشته شوند.
تجارب تاریخی ِتقریباً صد ساله اخیر جنبشهای ملی-دموکراتیک در ایران، ما رابه این اصل رهنمون میشود که: "حل مسئله ملی در ایران راه حل نظامی ندارد". دلیل ساده اثبات آنهم اینست : تا کنون راه حل نظامی از عهده حل این مشکل برنیامده و دستاورد قابل ملاحظه ای هم نداشته است

.مبارزات سیاسی- مدنی یگانه تاکتیک درست این جنبشهاست. هم در شرایط حاضر و هم در آینده.

ارتجاع و نیروهای مداخله گر خارجی معمولاً از شیوه های قهرآمیز برای ضربه زدن به جنبشها استفاده میکنند، تاکتیک درست مذکورآنها را از این ضربات حفظ میکند.

اجازه بدهید "بدنه" نیروی جنبش دمکراسی خواهی ایران را که متشکل از خرده جنبشها بود و هست ، در تضاد موجود دو جناح حکومت، که برای گذر از اختناق از ماسک خود رژیم ، و وضعیت پیش آمده، بهره برد، خلاصه نکنیم. این جنبش از رأی من کو آغاز گردید و با نفی دیکتاتوری به خون رنگین شد. جنبش واکنشی بود در برابر سی سال دیکتاتوری، به شکست کشاندن انقلاب بهمن، ندیده گرفته شدن پایه یی ترین خواسته های انسانی مردم به ویژه نسل سوم، که با خصلت مسالمت جویانه اش دید مردم جهان را نسبت به مردم ایران عمیقاً تغییر داد. این جنبش ریشه در فعل النفعالات اقتصادی اجتماعی سیاسی فرهنگی جامعه دارد و اینست که پایانی بر آن نیست. دقیقاً از این زوایه است که دوست جنبشهای ملی دموکراتیک است.
و باید بسیار آگاهانه باآن بر خورد نمود.

انقلابیگری سنتی آنچه مد نظرش بود میخواست از طریق اراده گرایی بر جامعه تحمیل نماید و آنرا تغییر داده و دگرگون کند. غافل از اینکه جامعه فقط از طریق "حرکت طبیعی درونی" خودش میتواند به صورت سالم پیشرفت نموده و انسانی گردد. اندیشه، در این حرکت طبیعی کلاً میتواند نقش مثبت یا منفی ایفا نماید، حرکت را تند یا کُند کند، ولی هرگز قادر به تحمیل اراده خود به جامعه نیست. حرکت طبیعی سرانجام تمام ناهنجاریهارا پشت سر گذاشته به روال طبیعی خود ادامه میدهد.

برای پیشرفت جامعه نیاید در سیستم اقتصادی- اجتماعی آن اراده گرایانه طرحهایی متضاد با "روند دائماً نو شونده" درونیش پیاده کرده و تولید ناهنجاری نمود. هر فکر و ارتباط و عملی که با خصلت ذاتی دائماً نو شونده آن در جهت آسایش و بهزیستی انسانها خوانایی داشته و بهبود و پیشرفت ایجاد نماید درست ، هنجار و مترقی ست و غیر آن تولید نا هنجاری میکند.
حکومت در برابر حرکت طبیعی و تکاملی درونی جامعه سد ایجاد کرده، این سد خواهد شکست.
جنبشهای ملی دموکراتیک با تشخیص حرکت طبیعی مدام نو شونده مناسبات گوناگون و بنیادین جامعه ملی ، کشوری، و منطقه ای و جهانی راه خود را بدرستی خواهند یافت.
این اندیشه پایه نظری مسئله ملی و پیشرفت جامعه است .

ما دوست داشتنهای» شاه و شیخ و موسولونی را دیده ایم و همینطور از سوی دیگر دوست داشتنهای کاندی و نلسون ماندلا را هم. حال انتخاب با ماست به نظر شما بهتر است کدا مین عشق را تجربه کنیم؟ تجارب تلخ و شیرین زندگیم به من میگویند : تو برای عشق عمومی ساخته شده ای، دیوانه!

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen